جمعه ۲۷مهر۹۷، صعود به قله رندان (رندون) و یادی از مطرب عشق، جیگیجیگی ننه خانوم
جاده کن و سولقان را که به طرف امامزاده داوود میروی پس از طی حدود ۱۵ کیلومتر، در دومین جاده فرعی سمت چپ پس از ۴کیلومتر روستای کوچک رندان قرار دارد ، روستائی در دل کوههای البرز، رودخانهای تمیز با شیب تند و سروصدای زیاد از درون روستا میگذرد که سر چشمهی آن ابتدای دره حیدر است و آبشار زیبای رندان را در میانه راه دارد، در دو طرف رودخانه انبوهی از باغهای متراکم وجود دارد که بیشتر شبیه جنگل است، با کوچه باغهای زیبا و رویائی.
ساعت ۶:۳۰ به رندان رسیدیم و در امتداد رودخانه به سمت آبشار حرکت کردیم، پس از استراحت و صبحانه، حدود ساعت ۹:۳۰ در امتداد شیبی تند و چند توقف ساعت ۱۴ به قله رسیدیم. سمت راستمان (شرق) قله های لوارک و پلنگ چال و بازارک (شمال شرقی) و قله های بندعیش و چین کلاغ در جنوب شرقی و در سمت چپ (غرب) قلههای تالون و سیاه سنگ در شمال غربی و قلهی گندم کار و پهنه سار و چشمه شاهی در جنوب غربی خود نمایی میکردند. پس از نیم ساعت به سمت پایین حرکت کردیم ،وساعت ۱۹ به روستای رندان رسیدیم.
در طول مسیر یادی کردیم از مطرب عشق، در دهههای ۴۰ و۵۰ در مشهد، مطربی که بشارت دهندهی شادی، محبت و عشق برای مردم مشهد بود. «جیگی جیگی ننه خانوم» نامی بود که مشهدیها به وی داده بودند.
رضا و داود کیانیان گفته اند:
پدر ما در مشهد در بازارچه حاج آقا جان مغازه طباخی داشت و تابستانها مرا به دم دکان خود میبرد و آنجا شاگردی می کردم و در همانجا بود که وقتی جیگی جیگی بساط نمایشش را پهن می کرد، یکی از مشتریهایش من بودم.
فردی سیه چرده و لاغر بود و ساز محلی می زد. موسیقیاش شاد بود هرچند خودش غم خاصی داشت. مردم مشهد برایش روایت های زیادی ساخته بودند. چون طبق فرهنگ فولکلور مردم نظر خود را وارد اتفاقات میکنند روایات گوناگونی که در مورد او وجود دارد نشانگر اهمیت این شخصیت است.
جیگی جیگی هرگز دنبال پول نبود. در آن زمان که کودکی ۱۰-۱۲ ساله بودم، حرکات او که با ساز انجام میداد برایم شگفتانگیز بود و شاید علاقهای که به عروسک نمایشی او داشتم باعث شد بعدها سراغ تئاتر بروم. در همان زمان بچه دیگری هم بود به نام محمدرضا که محو مضراب جیگی جیگی میشد. پدر محمدرضا قاری قرآن بود و در مغازهاش به او تمرین قرآن میداد و این کودک کسی نبود جز محمدرضا شجریان که در دوره کودکیاش هرکس صدای قرآن خواندن او را میشنید میخکوب میشد.
داود کیانیان در ادامه به ماجرای عجیب مرگ جیگی جیگی اشاره کرد و این اتفاق را شاهکاری غریب توصیف کرد.
تصوری که از جیگی جیگی در ذهنم هست متعلق به زمانی است که در باغ ارگ مشهد که پر از سینما بود، با پدرم به سینما میرفتیم. گاهی در رفت و آمدهایمان جیگی جیگی را میدیدیم که ساز میزد و عروسک بزغالهاش را میرقصاند و این حرکات برای من بسیار جذاب بود. از پدرم می خواستم بمانیم و او را ببینیم و به او پول بدهیم و این تصویر ذهنی من از او بود، تصویری که همیشه زنده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر