مردگانم را همچون تخم به زمين پاشيدهام
يكي در اودسا آرميده است يكي در استانبول ، يكي در پراگ.
محبوبترين مملكت من زمين است
وقتي نوبت من رسيد ، تن من را با زمين بپوشانيد
ناظم حكمت - 1959
اشک و لبخند، شادی و اندوه، بی تابی و صبر، تولد و مرگ!
کافه کوه عین زندگی است، قراری ماندگار، آخرین پنج شنبه ی هرماه،
هرکه خواست، هرکه دلش برای دوستی و برای دوستانش تنگ شد،
و هرکه خسته از دنیای مجازی هوس آن کرد که چشم در چشمی بدوزد، گوش به طنین صدای رفیقی بسپارد
هر که خواست تا از ته دل خنده سر دهد و هرکه خواست گلایه کند
کافه کوه، پنج شنبه ی آخر هرماه
کافه کوه آبان نود و دو یک دنیا خبر است! تلخ و شیرین، همچون ذات جاری و پرجوش زندگی
سوگ وار کوچ نابهنگام پرویز هستیم،
شادیم از پیوند آنا و امین
شادیم از سالگرد تولد فرامرز
و شادیم از انتظار شیرین مهدی و آرزو
آری، اشک و خنده، شادی و اندوه
کافه کوه، خود زندگی است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر