زمستان ۱۳۵۴ بود، سال اول بودم و اولین تجربه من از این دست،
شنیده بودم که نزدیک های ۱۶ آذر، دانشگاه ها شلوغ میشن، هنوز آخرهای آبان بود که بچههای شهرستانی برمیگشتن به شهراشون و توی آذر، دانشگاه ما که اون وقتها دانشکده بود، خالی و سوت و کور شده بود، مشغول شدم به رنگ کردن خونه، بتونه درست میکردم و آستری میزدم و دو هفته روی نردبون بودم و خونه مثه دسته گل شد!
تو تریا نشسته بودم و جزوه هامو مرور میکردم که یه دفه صدای شعار دادن و فریاد زدن که درود بر .... و ای دژخیم، ننگت باد.. شنیده شد، بعد شکستن شیشه و فرار دست جمعی از تریا یک سال گذشت تا در جمع دوستان جدیدی و پس از تکرار مراسم درود و مرگ و شیشه و فرار در بهمن ۵۵،
یکی به من بگه موضوع چیه!
زمستان ۱۳۵۳، ۱۳ دی و کولاک شدید، در این روز جمعی از کوهنوردان در کوه های توچال و نزدیک به پیازچال گرفتار توفان و سرمای کشندهای میشوند، در این شب سرد، منصور ملک محمدی در حالی که در شرایط خیلی بدی نبود، در یک وضع روحی ویژه، لباسهای گرم خود را از تن درآورده و به تن دوست نزدیک خود که در حال مرگ بود میکند و به این ترتیب هر دو جان میبازند.
در مراسم تشییع جنازه منصور، تعداد زیادی از دانشجویان شرکت میکنند و مراسم عزاداری به تظاهرات پر جوش و خروشی برضد شاه بدل میشود و نیروهای ویژه و پلیس ضد شورش به مراسم هجوم میآورند و در درگیریها و تیراندازی، یک دانشجوی همدانی کشته میشود، در مراسم ختم دانشجوی همدانی تعداد زیادی از دانشجویان از تهران به آنجا میروند و پلیس عده زیادی را در مراسم ختم دستگیر میکند و .....
شنیده بودم که نزدیک های ۱۶ آذر، دانشگاه ها شلوغ میشن، هنوز آخرهای آبان بود که بچههای شهرستانی برمیگشتن به شهراشون و توی آذر، دانشگاه ما که اون وقتها دانشکده بود، خالی و سوت و کور شده بود، مشغول شدم به رنگ کردن خونه، بتونه درست میکردم و آستری میزدم و دو هفته روی نردبون بودم و خونه مثه دسته گل شد!
تو تریا نشسته بودم و جزوه هامو مرور میکردم که یه دفه صدای شعار دادن و فریاد زدن که درود بر .... و ای دژخیم، ننگت باد.. شنیده شد، بعد شکستن شیشه و فرار دست جمعی از تریا یک سال گذشت تا در جمع دوستان جدیدی و پس از تکرار مراسم درود و مرگ و شیشه و فرار در بهمن ۵۵،
یکی به من بگه موضوع چیه!
زمستان ۱۳۵۳، ۱۳ دی و کولاک شدید، در این روز جمعی از کوهنوردان در کوه های توچال و نزدیک به پیازچال گرفتار توفان و سرمای کشندهای میشوند، در این شب سرد، منصور ملک محمدی در حالی که در شرایط خیلی بدی نبود، در یک وضع روحی ویژه، لباسهای گرم خود را از تن درآورده و به تن دوست نزدیک خود که در حال مرگ بود میکند و به این ترتیب هر دو جان میبازند.
در مراسم تشییع جنازه منصور، تعداد زیادی از دانشجویان شرکت میکنند و مراسم عزاداری به تظاهرات پر جوش و خروشی برضد شاه بدل میشود و نیروهای ویژه و پلیس ضد شورش به مراسم هجوم میآورند و در درگیریها و تیراندازی، یک دانشجوی همدانی کشته میشود، در مراسم ختم دانشجوی همدانی تعداد زیادی از دانشجویان از تهران به آنجا میروند و پلیس عده زیادی را در مراسم ختم دستگیر میکند و .....
روند زنجیرهای اعتراضها و دستگیریها تا مدتی ادامه مییابد ولی یادبودی هرساله با شکستن شیشههای تریا و شعار دادن در بهمن ماه برای دانشجوی همدانی برگزار میشد که دستکم تا سال ۵۷ ادامه داشت... الان نمیدونم....
به جز این، خیلی از حرکتهای اعتراض طلبانه از کوه و یا در کوه و در بین گروههای کوهنوردی دانشگاهها شکل میگرفت و سازماندهی میشد،
و دیگر اینکه کوه، به جز سختی و صلابت آن که همچنان باقی است،
جای دیگری بود،
چیز دیگری بود،
و کوهنوردان......
آه....آن روزهای رنگین
آه... آن روز های کوتاه
پ ن
در کتاب روز شمار تاریخ کوهنوردی و غارنوردی ایران به اشتباه ناصر ملک محمدی درج شده است، ناصر برادر منصور است که خوشبختانه هنوز زندگی میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر