من بدبختترین خارکیام!
مشاهدات یک خبرنگار از منطقه نفتخیز محروم "خارک"
حسین لطفی
نفت، مهمترین کالای بازارهای اقتصادی و سلطان مواد خام است. نفت همچنین مهمترین منبع درآمد کشور ایران به حساب میآید؛ ۷۰ تا ٨۰ درصد درآمدهای صادراتی ایران و حدود یک پنجم تولید ناخالص ملی آن را نفت تامین میکند.
صنعت نفت ایران سابقهای چند دههای دارد. از سال ۱٣۲۹ صنعت نفت کشورمان ملی شد تا دست ایادی خارجی از پردرآمدترین بخش اقتصادی کشور کوتاه گردد و درآمدهای آن میان خود مردم ایران تقسیم شود.
در سالهای پس از انقلاب، بخش نفت ایران با تحولات متعددی روبرو شد که اتخاذ سیاست ترجیح شرکتهای داخلی بر خارجی، توسعه صنعت بومی، ارائه قراردادهای بیعمتقابل، و عدم اعطای تملک چاههای نفتی به شرکتهای خارجی، و ... از جمله این تحولات به شمار میروند که هدف همگی آنها توسعه صنعت نفت کشور، حرکت به سوی خودکفایی، و توزیع عادلانه درآمدهایی بود که در دوران رژیم پهلوی اثری از آنها در اقشار ضعیف جامعه دیده نمیشد.
حال که بیش از ۲۷ سال از انقلاب اسلامی گذشته است، سئوال اساسی این است که چقدر به شعار خودکفایی در صنعت نفت و گاز عمل شده است؟ و در صورت عدم تحقق این خودکفایی چه کسی یا کسانی مقصر بوده یا هستند؟ صنعت نفت کشورمان تا چه حد از حضور شرکتها و مهندسان خارجی بینیاز شده است؟
و اما سئوالی که طی سالهای اخیر مهجور مانده این است که مردم ساکن مناطق نفتخیز ایران که غالبا در جنوب کشور قرار دارند، تا چه میزان از نعمت درآمدهای سرشار مواد خامی که در زیر زمینهای اجدادیشان قرار دارد، بهرهمند شدهاند و آیا اصلا رضایتی از وضع موجود دارند؟
جلسات پر زرق و برق اعلام پیشرفتها، موفقیتها، خودکفاییها، و استقلالهایی که از سوی وزارت نفت و بخشهای مختلف زیرمجموعه آن برگزار میشوند، تا چه میزان حقایق را میگویند و چه مقدار حقایق را مخفی میسازند؟ مردم بومی ساکن مناطق نفت و گازخیز جنوب کشور چه قدر از وضع زندگی خود و رسیدگی مدیران نفتی راضی هستند؟
اگر مردم بوشهر، بندرعباس، مسجدسلیمان، خرمشهر، آبادان و سایر شهرهای نفت خیز و گاز خیز کشور، در دوران رژیم پهلوی با پای برهنه و شکم گرسنه هر روز شاهد عبور کاروانهای پرطمطراق مهندسان خارجی و داخلی بودند، آیا امروزه این خاطرهها را به فراموشی سپردهاند و بودن در چنین وضعیتی و دیدن چنین صحنههایی برای آنها به یک خاطره تلخ دور تبدیل شده است؟ یا آنها همچنان از شدت تبعیض و توزیع عادلانه درآمدها رنج میبرند؟
اگر چنین است و مردم مناطق نفتخیز همچنان با مشکلات دیرینه خود دست و پنجه نرم میکنند، پس این همه شعار برای چه سرداده شد و چه کسی مسوول عمل نکردن به وعدهها است؟
خارک پردرآمد اما محروم؛ خارک مایه مباهات اما مغموم
خارک بزرگترین و مهمترین پایانه نفتی ایران است. برای بیان اهمیت خارک همین بس که در دوران جنگ تحمیلی این جزیره مرجانی بیشتر از تعداد روزهای جنگ هشتساله مورد بمباران هوایی قرار گرفت. جزیره خارک در فاصله ۵۷ کیلومتری شمال غربی بوشهر واقع گردیده و با طول تقریبی ٨ کیلومتر و عرض ۴ تا ۵ کیلومتر در ۲٨ کیلومتری بندر گناوه قرار دارد.
با اکتشاف نفت در خلیج فارس و فعال شدن شرکت آیپک در سال ۱٣٣٨، استخراج نفت در خارک نیز آغاز شد و از آن زمان تاکنون این جزیره مهمترین جزیره نفتی کشورمان بوده است. منطقه خارک دارای سه میدان نفتی درود، ابوذر، و فروزان است که اولی در زیر جزیره خارک قرار دارد و دومی و سومی در اطراف آن جای گرفتهاند.
خارک با داشتن دو اسکله نفتی بزرگ نزدیک به ۹۵ درصد نفت صادراتی کشورمان را (روزانه ۲.۵ میلیون بشکه نفت) از طریق کشتیهای عظیم نفتکش روانه بازارهای جهانی نفت خصوصا کشورهای آسیایی میکند. در واقع خارک هم از لحاظ تولید نفت و هم از لحاظ صادرات آن، اهمیت استراتژیک در اقتصاد نفتی ایران دارد.
منطقه نفتی خارک بالغ بر ٣۵۰ هزار بشکه در روز نفت تولید میکند. این جزیره مرجانی که به گفته ساکنانش زیباترین ساحل را در خلیج فارس دارا است، در انبوهی از تاسیسات عظیم نفتی محصور شده است که دیگر نخل و خرمایی در آن به چشم نمیآید.
پرواز به خارک
به علت اهمیت استراتژیک این جزیره، امنیت آن از اهمیت بالایی برخوردار است.هوای گرم و شرجی خارک با خاصیت غریب دیگری همراه شده است که به تدریج میفهمیم آلایندههای ناشی از سوزاندن گاز همراه با نفت است.
به هنگام سفر به سکوی نفتی ابوذر به مناطق مسکونی جزیره خارک و محل استقرار بومیان آن رفتم تا با واقعیات آشنا شوم.
... و اینچنین بود که با دنیایی دیگر و منفک از تاسیسات پرهیبت نفتی خارک آشنا شدم و دانستم جلال آل احمد چه خوب این دیار را "درّ یتیم" خوانده بود. در شهر ۲۰ هزار نفری خارک آن چیزهایی را دیدم که برای مسئولان اجرایی کشور هشدار دهنده است.
بومیان جزیره خارک در گوشهای از خط ساحلی آن متجمع شدهاند، آن سوی فرودگاه و به دور از ریخت و پاشها و زرق و برقهای این سوی فرودگاه که تاسیسات نفتی شرکت نفت فلاتقاره و شرکت ملی نفت ایران قرار دارند.
آنچه من از پیادهروی ۴ ساعته در کوچه پس کوچههای خارک و حضور اندک در میان مردم آن دیدم، جز نومیدی، فقر، بیکاری و نارضایتی نبود. بارها به هنگام این سفر کوتاه و دیدن شرایط رقتبار ساکنان خارک با خود گفتم "خدایا مگر اینها ایرانی و هموطن ما نیستند؟".
نمیدانم شاید هم آنها تبعیدی بودند، که البته به تبعیدی نیز بیشتر شبیه بودند. تبعید شده به جزیرهای محصور در سیمخاردارهایی که در فاصله چندمتری ساحل بنا شدهاند تا مانع تن به آب زدن انسانهایی شوند که چند ده سال پیش مهمترین منبع درآمدشان ماهیگیری بود و اکنون به علت "مهر مسائل و مصالح امنیتی" باید از دور نظارهگر سواحل زیبای خارک و ماهیهای آن باشند.
البته در گوشه و کنار بازار و خیابانهای تنگ و کوتاه خارک ماهیفروشهایی را دیدم که بساط ماهیفروشی خود را در کنار پیادهروها پهن کرده بودند که به گفته خودشان به طور قاچاقی اقدام به ماهیگیری میکنند. زمانی که خود را خبرنگار معرفی میکردم و میگفتم برای انعکاس مشکلات ساکنان خارک به میان آنها آمدهام، عدهای بیتفاوت رد میشدند و عدهای نیز آزردهخاطر از بینتیجه بودن آمدنها و رفتنهای خبرنگاران و فیلمبرداران طی سالیان اخیر بر این نکته تاکید داشتند که "وضع تغییری نکرده است".
اما برخی هم دست مرا میگرفتند و به خانه خود میکشاندند تا شاهد وضع زندگیشان باشم. آنچه که در نگاه اول در منازل و ساختمانهای بومیان خارک به چشم میآمد تانکرهای آبی بود که در پشتبام تمامی ساختمانها و منازل مسکونی آنها همچون بار نامانوس و سنگین بر دل انسان مینمود. مردم خارک هفتهای یک روز آب داشتند، در هر ۷ هفت روز فقط ۲۴ ساعت.
آنها مجبورند تانکرهای آب خود را در روزی که نوبت آبشان است پر از آب کنند تا در ۶ روز باقیمانده، بیآب نمانند. این در حالی است که در بخش تاسیسات نفتی همچون مهمانسرایی که ما ساکن بودیم خبری از قطع شدن آب نبود. مشکل آبی دیگر ساکنان خارک، کیفیت پایین آب لولهکشی آنها است.
خاک خارک به علت وجود ذخایر نفتی شدیدا چرب است و این امر موجب پوسیدگی سریع لولههای آب میشود. به گفته مردم، خارک چند سال پیش به هنگام لولهکشی آب برای بخش مسکونی، مسئولان مربوطه به منظور صرفهجویی درهزینهها از لولههای استفاده شده نفتی به جای لوله آب استفاده کردند که بقایای نفت موجود در این لولهها نیز بر کیفیت پایین آب مصرفی مردم و آلودگی آن افزوده است. در اثر آشامیدن این آب بسیاری از ساکنان بومی خارک خصوصا کودکان و سالخوردگان به بیماریهای رودهای همچون اسهال مبتلا میشوند.
اساسا وضعیت بهداشت مناطق مسکونی خارک مناسب نیست و به گفته خود شهروندان مرکز درمانی و بهداشت خارک علیرغم درخواستهای متعدد و همیشگی مردم، خدمات مناسبی به آنها ارائه نمیدهد. مردم خارک در حالی باید با مشکلات فوق دست و پنجه نرم کنند که به علت غلظت بالای آلایندههای نفت و گاز، هوای سالمی نیز تنفس نمیکنند.
اکثر مردمی که با آنها گفتگو میکردم (با وجود مشکلات مختلف همچون آب آشامیدنی) بیکاری را مهمترین مشکل خود میدانستند و شکایت داشتند که چرا نباید سهمی (هر چند اندک) از درآمدهای حاصل از نفت خارک، خرج مردم بومی آنجا شود.
همچنین آن دسته از ساکنان خارک که به عنوان کارگر در شرکتها و تاسیسات نفتی مشغول به کارند، مورد غبطه دیگر ساکنان خارک هستند و نسبت به دیگران از رفاه بالاتری برخورداند. حال آنکه، وضع زندگی این دسته نیز از دید من تهرانینشین، رقتبار است.
یکی از شهروندان خارک دست مرا گرفت و به خانه محقر خود برد تا به قول خودش شاهد زندگی "بدبختترین فرد خارک" باشم: مردی بیکار با ۹ سر عائله. در خانه او چیز قابل ذکری ندیدم؛ در خانه او چیزی جز فقر و نداری هویدا نبود. به گفته خودش یکی از دخترانش مدتها مریض بوده و او که برای تهیه نان شب نیز با دشواری روبرو است چگونه میتوانسته خرج درمان فرزندش را تامین کند، من متاسفانه آن دختر مریض را نتوانستم ملاقات کنم، چون چندماه پیش از این دنیا رفته بود تا بیش از این چشمان شرمگین پدر و غم سنگین مادر را شاهد نباشد.
در دیدگان مردم خارک آنچه دیده نمیشد امید و شوق بود. کسالت، افسردگی، غم، اندوه و نارضایتی از سر و روی شهر خارک میبارید: کوچههای تنگ و نسبتا کثیفی که جوی آبی در وسط آنها پذیرای فاضلاب حیاط خانهها بود؛ بچههایی که با لباسهای غالبا ژنده در کوچهها نومیدانه به دنبال امید میدویدند؛ و پیرمردانی خسته که در گوشه گوشه کوچهها نشسته بودند و حتی حال نگاه کردن به غریبهای چون مرا نیز نداشتند. دیدن آنچه که بازار خارک مینامیدند نیز از نکات جالب سفر من به این شهر بود.
بهتر است نگویم بازار و به "چند مغازه" اکتفا کنم. در حالی که دیگر انتظار نداشتم خارک نیز همچون دیگر جزایر خلیج فارس مملو از کالاهای پر زرق و برق باشد، انتظار چنین بازار سوت و کوری را نیز نداشتم. چند مغازه سوپر مارکت، در کنار چند مغازه فروش ابزارآلات و هنرهای صنایع دستی محلی و سنگهای دریایی و ... بازار بومیان خارک را تشکیل میدادند و البته آژانسهای تاکسی تلفنی نیز حضور فعالی داشتند.
البته باید گفت که از ۲۰ هزار نفر اهالی خارک، آنطور که من شنیدم بیش از نیمی را شیعیان و مابقی را اهل سنت تشکیل میدهند، که این دو طایفه در یک نقطه اشتراک عجیبی داشتند: فقر و محرومیت.
ارباب و رعیت
علاوه بر مسائل و مشکلات اهالی خارک، در درون شرکتها و موسسات نفتی فعال در خارک نیز مشکلات ریز اما در واقع بزرگی به چشم میخورد. متاسفانه اکثر کارکنان تاسیسات نفتی در خارک (همچون دیگر حوزههای نفتی جنوب کشور) به مواد مخدر معتادند.
فشار کار، دوری خانواده (شیفهای کاری معمولا دو هفتهای است)، آب و هوای بد، و شاید هم سوءمدیریت ( که به مصادیق آن اشاره خواهم کرد)، از عوامل روی آوردن اکثر کارکنان شرکتهای نفتی به مصرف مواد مخدر است. هر چند در مجتمع فرهنگی و تفریحی شرکت نفت فلاتقاره شاهد فراهم آوردن امکانات مناسبی برای تفریحات سالم کارکنان بودم، اما از چهره کارگران و لبهای سیاه و دندانهای زرد آنها اعتیادشان هویدا بود.
بیگمان بررسی علل روی آوردن آنها به اعتیاد در حوزه کاری من نیست، اما نمیتوانم از نقش نظام "ارباب-رعیتی" و فاصله طبقاتی موجود میان کارگران و مدیران در این مناطق چشم بپوشم. در شرکتها و تاسیسات نفتی فعال در خارک، طبقهبندی انسانها بسیار هویدا است.
بازهم تلخ
در بازدیدی که از میدان نفتی درود داشتیم، با واقعیت تلخ دیگری روبرو شدم. چندین مهندس جوان ایرانی که در آنجا زیر نظر مهندسان شرکت توتال فرانسه کار میکنند، میگفتند که همه کارهای اصلی و مهم را خود توتالیها انجام میدهند و کارهای سطحی بر عهده "دستان توانمند متخصصان داخلی" است. یک مهندس مکانیک که ٣۰ سال بیشتر نداشت، میگفت "وظیفه من در اینجا از جوشکاری بالاتر نبوده است".
دیگری میگفت اگرچه از خارجیها درسها و آموزشهای زیادی آموختهایم اما هنوز هم شدیدا به حضور آنها نیازمندیم و در یک کلام تا خودکفایی در صنعت نفت فاصله بسیار زیادی داریم. فاصلهای که طی این سالها مسوولان مانع از هویدا شدنش بودهاند. حتی در زمینه بالگردهایی که میان خارک و سکوهای نفتی در رفت و آمد هستند نیز به خارجیها وابستهایم و بالگردهای "بل" آمریکایی مستقر در امارات را اجاره میکنیم؛ همانطور که کماکان به دنبال اجاره سکوهای نفتی هستیم.
در پایان این سفر دور از انصاف است اگر به مزایای آن اشارهای نکنم، بیگمان بزرگترین مزیت آن آشنایی از نوع نزدیک با پدیده نامانوس و مهجور حلبیآباد بود که تا آن زمان فقط اسم آن را شنیده بودم. در گوشهای از منطقه مسکونی خارک برای اولین بار در زندگی از نزدیک چشمم به حلبیآباد روشن شد و فهمیدم حلبیآباد واقعا که کلمه با مسمایی است.
مردمی که در آلونکهایی ساخته شده از حلبی زندگی میکردند حرفی برای گفتن نداشتند، چون "حرفی باقی نمانده بود".
۱ نظر:
سلام
من هم اهل جزیره ی خارکم و هم اکنون دارم توی این جزیره زندگی می کنم
خارک خیلی خوبه
من عاشق خارکم
البته ما به قول خودتون خیلی مشکلات داریمو داریم باهاش دست و پنجه نرم می کنیم
ولی ازش دفاع می کنیم
خارک برای ما خیلی مقدسه
مرسی که از خارک گفتید
خسته نباشید
وبلاگ من هم اینه اگه دوست داشتید سر بزنید
http://hodatanha.blogfa.com
منتظرتون هستم
بای
ارسال یک نظر