۱ـ برنامه ی مستقل کاظم فريديان در صعود به دومين قله ی مرتفع جهان ( k2 ) دارای ارزش هایی انکارناپذير و قابل تحسين و احترام به لحاظ ورزشی و تاريخی می باشد . او توانست در حرکتی بسيار دشوار ٬ نام خود را به عنوان اولين ايرانی صعود کننده به يکی از سخت ترين کوه های جهان ( و البته نه از : يکی از سخت ترين مسيرهای آن ) در تاريخ کوه نوردی ايران به ثبت برساند .
۲ـ اشاره و تاکيد بر جنبه های ارزشمند ورزشی و تاريخی صعود فريديان به معنای ناديده گرفتن و چشم پوشی از خصلت هايی مانند فرصت طلبی و ريا کاری و ديگر نقاط تيره و منفی در عملکرد حال و گذشته ی او نيست و نبايد هم باشد .
۳ـ عکسی که از کاظم فريديان بر فراز k2 در وبلاگ باشگاه دماوندی ها منتشر شد با نکته ی بسيار جالبی همراه بود : پرچم سه رنگ ايران که بجای نشان رسمی نظام حکومتی ٬ نام ايران با حروف بزرگ لاتين روی آن نقش بسته است ! پرچمی که مدتها قبل از حرکت تهيه شده بود و تمام عکس های يادگاری در محل باشگاه دماوند و فرودگاه را با آن گرفته بودند . به نظر می رسد با اين عـــــــــــکس که زنجيره ای از دلالت های معنايی آشکار و روشن را با خود دارد ٬ کاظم فريديان و ديگر دماوندی ها توانسته اند مواضع و ديدگاه انتقادی و يا اعتراضی خود را نسبت به نظام سياسی حاکم و يا نسبت به شکل و مضمون عربی نشان رسمی اين نظام در ميانه ی پرچم سه رنگ کشور٬ برای همگان بيان کنند . اما بـــــــــــراستی اين گـــــونه است و می توانيم با فرامـــــــــوش کردن تمام گذشته ی اين آدم ها ٬ حــــرکت کاظم فـــــــــــــريديان و دوستان دمــــــاوندی اش را برای يک بار هم که شده ٬ کنشی جدی و دارای اصالت به شمار بيـــــاوريم ؟
۴ـ در اين چند روز اخير و در ميانه ی هياهو و جنجال های تبليغاتی دماوندی ها ٬ دو واقعه به روشنی نشان داد که اعتماد به فريديان و دمـــــــــــاوندی ها همچنان از خطاهای غير قابل گذشت محسوب می شود !! و حرکتی که با پرچم ابداعی خود انجام داده اند تا چه اندازه غير واقعی ٬ سطحی و نمايشی است .
واقعه و خبر اول : روز چهـــارشنبه ۱۰/۵/۸۶ در ميانه ی جلسه ی ماهانه ی انجمن کوه نوردان ٬ سهند عقدايی ( عضو باشگاه دماوند و دوست نزديک فريديان) ذوق زده و با هيجانی خاص آخرين خبر رسيده از قهرمان باشگاه شان را برای حاضرين اعلام کرد . اين خبر ٬ ديدار کاظم با سفير جمهوری اسلامی در پاکستان و سپس شرکت در مهمانی شام سفير بود .
واقعه و خبر دوم : دماوندی ها ٬ در جريان راه اندازی کميته استقبال از کاظم و تلاشی که برای همراه کردن افراد و گروه ها انجام می دادند روی استفاده از نام و امکانات فدراسيون کوه نوردی جمهوری اسلامی به عنوان قدمی تبليغاتی و موثر بسيار حساب می کردند . اما و طبق خبری که توسط يکی از اعضای اين مثلا ستاد استقبال به کلاغ ها ... داده شد برای اين کار ابتدا با کاظم تماس گرفته و او را در جريان وقايع و مسايل نحوه و چگونگی تبليغات استقبال قرار داده و همچنين تصميم خود مبنی بر دعوت از فدراسيون را به او اطلاع می دهند . نکته ی جالب اما در پاسخی ست که توسط فريديان عنوان می شود : ... از آنجا که قصد دارد نامش را در چهارچوب ضوابط و معيارهای کميته المپيک و سازمان تربيت بدنی به عنوان قهرمان ملی به ثبت برساند بنابراين از حضور و حمايت هر چه بيشتر نهادها و شخصيت های دولتی استقبال می کند ( نقل به مضمون ) !! و بلافاصله پس از تائيد کاظم فريديان ٬ رايـــــــزنی آغاز ٬ نظــــر مساعد و حمايت فدراسيون دولتی جلب و برگه های تبليغاتی منتشر می شود :
۵ـ به کاظم فريديان و تشکيلات باشگاه دماوند : اگر برای ادامه فعاليت و حيات تشکيلات ورزشی خود تا اين اندازه محتاج به نان دولتی هستيد ٬ اگر برای اثبات افتخار و بزرگی کاری که انجام داده ايد به ديداری رسمی با مقامی دولتی در اندازه های سفير نياز داريد و خبر آن را سراسيمه به تهران مخابره می کنيد ٬ اگر برايتان قرار گرفتن در چهارچوب ضوابط و معيارهای نهادهايی دولتی مانند کميته المپيک و سازمان تربيت بدنی و سپس کسب عنوان قهرمان ملی و بهره از امکاناتی که بدنبال آن مهيا می شود مهم است ٬ اگر ... ٬ اگر ... ٬ ديگر اين اداها و بازی های نمايشی ( عدم استفاده از پرچم و نشان رسمی نظام حکومتی ) برای چيست ؟ چه کسی را می خواهيد فريب دهيد ؟ به آنچه در ظاهر می خواهيد وانمود کنيد و آنچه بعد در عمل انجام می دهيد جز فرصت طلبی و رياکاری چه نام ديگری می توان نهاد ؟
۶ـ بررسی عملکرد کاظم فريديان از جنبه های اخلاقی و فرهنگی ما را به نقطه هایی بسيار تلخ و سياه در کوه نوردی ايران می رساند.
الف : اشتباهات مرگبار در سرپرستی برنامه ی غار پراو و فاجعه ای تراژيک که به از دست رفتن دو کوه نورد جوان منجر شد و سپس سکوت و سکوت و سکوت در برابر تمام تلاش هايی که برای تحريف واقعيت های آن برنامه و دروغ به افکار عمومی توسط دوستانش آغاز شد ( يک نمونه از تحريف واقعيت های برنامه پراو و دروغ های آشکار نسبت به آن را می توانيد در گاهنامه ی داخلی انجمن ـ شماره ۱۲ ببينيد . در جدول پيمايش های غار پراو در يک نگاه ٬ در رديف ۳۴ يک برنامه به نام و سرپرستی کاظم فريديان نوشته اند و ذکر افتخار اينکه اولين بانو در اين برنامه به انتهای غار دست يافت و در رديف ۳۵ يک برنامه به نام و سرپرستی امير احمدی آورده اند و اينکه در اين برنامه او و ويکتوريا کيانی راد کشته شدند !! کثيف ترين و رذيلانه ترين دروغی که می توان برای تحريف حقيقت تلخ آن فاجعه به زبان آورد . فکر می کنيد مسئول تهيه و انتشار اين ويژه نامه ی انجمن کوه نوردان چه کسی بود ؟ سهند عقدايی دوست صميمی و نزديک کاظم!!) .
ب : تلاش برای فريب افکار عمومی در اعلام خبر دروغ صعود قله اصلی برودپيک و بعد که حقيقت خيلی زود روشن شد : « ... در کمپ اصلی جو به گونه ای بود که خودم هم باورم شده بود که قله را صعود کرده ام !! » ( از متن ضبط شده ی گفت و گو فريديان با کلاغ ها )
۷ـ در سال ۸۱ و بعد از حادثه ی غار پراو ٬ هيئت کارشناسی باشگاه دماوند به سرپرستی علی جوانشاد و با همکاری مستقيم و کمک تعدادی از اعضای با تجربه و فنی باشگاه ٬ نظر خود را در باره کاظم فريديان اين گونه بيان کرد : « ... به نظر اين هيئت ريسک پذيری ايشان هميشه جلوتر و بالاتر از منطق شان است . با توجه به صفاتی که از ايشان نقل شده و مورد بررسی قرار گرفته ٬ همه فنون و حرکت های ورزش کوه نوردی از نظر ايشان ساده و بی اهميت است و با توجه به عدم اهميت به موارد اصولی فنی بيشتر دچار سانحه شده و خطر را به جان می خرد . همه چيز از نظر ايشان در برنامه ها ساده و بی اهميت است ...مجموع گزارشات٬تحقيقات و مستندات حادثه غار پراو ـ انتشارات باشگاه دماوند ۱۳۸۱ »
۸ـ اشاره و تاکيد بر جنبه های ارزشمند ورزشی و تاريخی صعود فريديان به معنای ناديده گرفتن و چشم پوشی از خصلت هايی مانند فرصت طلبی و ريا کاری و ديگر نقاط تيره و منفی در عملکرد حال و گذشته ی او نيست و نبايد هم باشد .
۹ـ به ما می گويند : فرصت طلبی و رياکاری از ويژه گی های طبيعی روزگاری ست که در آن زندگی می کنيم و از ما می خواهند : آن را بپذيريم . به آن عادت کنيم . با آن کنار بياييم ... به ما می گويند : اگر فرشيد فاريابی که شعارها و ادعاهای روشنفکرانه و اصلاح طلبانه اش گوش فلک را کر کرده ٬ آن چنان در پيش پای فردی مانند ناطـــــــــق نوری و به بهانه عکس رسمی زانو و لبخند می زند ٬ اين ويژه گی روزگاری ست که که در آن زندگی می کنيم . اگر عباس جعفری ژست های مخالف و انقلابی به خود می گيرد و بعد حاضر است برای تبليغات شرکتی فرامليتی و وابسته به سرمايه داری جهانی تا پای جان در خيابان های ايتاليا بدود ٬ ايــــــن ويژه گی روزگــــــــاری ست که در آن زندگی می کنيم . اگر کاظم فريديان و باشگاه دماوندی ها با پرچم ابداعی شان می خواهند وانمود کنند که ... و بعد ... اين ويژه گی روزگاری ست که در آن زندگی می کنيم . به يقين در تمامی آنچه به ما می گويند بايد جوهری از حقيقت وجود داشته باشد . اما اينکه کلاغ ها نمی توانند اين ويژه گی را بپذيرند ٬ به آن عادت کنند و با آن کنار بيايند ٬ شايد فقط به اين دليل باشد که روزگارشان ٬ اين روزگار نيست ! همين !
۱ نظر:
سامان نعمتي هم توسط كاظم فريديان به امير احمدي و ويكتوريا پيوست ايا كسي هست كه از اين قاتل بازخواست كند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ارسال یک نظر