یکشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۰

بازیافت بطری‌های پی‌ای‌تی

عباس محمدی در دیده‌بان کوهستان اشاره به مطلبی از دکتر آخانی در سبزپرس و در مورد روش بازیافت بطری‌های پلاستیکی کرده است.

خواندن نوشته‌ی دکتر آخانی مرا نیز بر آن داشت تا یادداشت کوچکی در این مورد بنویسم. اول چند تا سوال!!

۱- آیا شما زبانتان مو در نیاورده است؟ از بس که در سفرهای روزانه‌ی شهری و یا در سفر به طبیعت به این و آن گوشزد کرده‌اید که آقا! خانم این بطری آب یا نوشابه رو پرت نکن توی خیابان، یا پرت نکن توی رودخانه!

۲- چند بار تا به‌حال در برنامه‌های پاک‌سازی کوهستان‌ها شرکت کرده‌اید؟

۳- از این کار پاک‌سازی خود احساس حماقت به شما دست نداده است؟

۴- چند بار پیش خود گفته‌اید که خوب کار پاک‌سازی یک جور فرهنگ سازی است و آرام آرام مردم یاد می‌گیرند و هفته‌ی بعد باز آش همان آش بود و کاسه همان کاسه!

چاره‌ی این مشکل همان پول است، می‌گویند که پول حلال همه‌ی مشکل‌هاست، همه‌ی مشکل‌ها را نمی‌دانم اما چاره‌ی این مشکل هست. سال‌هاست که در غرب برای انواع بطری‌های شیشه‌ای و یا پلاستیکی گرویی می‌گیرند و این گرویی اتفاقا کم هم نیست و گاهی تا ۲۰ یا ۲۵ درصد مبلغ آن نوشیدنی است و بنابراین عقل سلیم می‌گوید که بطری را در رودخانه نینداز، به فروشگاه بیر و گرویی را پس بگیر.

در ایران هم ابتدا، بطری‌های شیر گرویی داشت و پس از آن بطری‌های شیشه‌ای پپسی، کوکا و کانادا گرویی داشتند و مردم با این بطری‌ها با احترام رفتار می‌کردند تا خدای ناکرده لب بطری نپرد و گرویی باطل نشود. اما با ظهور نسل جدید بطری‌ها از جنس پی‌ای‌تی، ظاهرا هزینه‌ی جمع‌آوری و یا بازیافت آنها برای تولید کنندگان و یا توزیع کنندگان توجیه اقتصادی ندارد و این روش به فراموشی سپرده شده است.

ماشین خودکار دریافت بطری - فروشگاه زنجیره‌ای آلدی در آلمان

روش جمع‌آوری بطری‌ها در غرب تغییر زیادی کرده است، در ابتدا هر فروشنده‌ای بطری‌هایی را قبول می‌کرد که خود فروخته بود و این به مصرف کنندگان زیان می‌رساند، بعدها این مشکل حل شد ولی مهم‌ترین بخش کار پس از جمع‌آوری، یعنی نگه‌داری و حمل و جابجایی برای بازیافت بسیار پر هزینه بود، هر چند که این کار با وسواس کامل انجام می‌شد.

در یکی دو سال اخیر بیشتر فروش‌گاه‌های بزرگ و به‌ویژه زنجیره‌ای‌ها، دستگاه‌های اتوماتیک دریافت بطری را در فروش‌گاه‌‌ها نصب کرده‌اند که بطری را دریافت و درجا آسیاب می‌کند و یک رسید تحویل می‌دهد که مشتری می‌تواند آن را به جای پول به صندوق بدهد.

ماشین خودکار دریافت بطری - فروشگاه زنجیره‌ای آلدی در آلمان

مخزن‌های بزرگی هم برای آن دسته از بطری‌ها که گرویی ندارند(بیشتر، بطری‌های شیشه‌ای) در جاهای مختلف شهر وجود دارد که پس از پر شدن به‌وسیله‌ی کامیون جابجا می‌شوند و البته از بطری جمع‌کن‌ها هم باید گفت که در سطل‌های زباله و اکثرا در قطارها دنبال بطری‌های گرویی‌دار می‌گردند! کار و بار این دسته از جمعه تا یک‌شنبه سکه است! مخصوصا در مسیر شهرهایی که طرف‌داران فوتبال به تماشای بازی تیم خود می‌روند و یا از تماشای آن بازمی‌کردند، اگر تیم‌شان برده باشد جشن می‌گیرند و می‌نوشند و اگر باخته باشد برای رفع افسردگی می‌نوشند و خوب به فکر گرویی هم نیستند!

شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۰

کوهستان و جنگل‌ها - تم روز جهانی کوهستان (۲۰۱۱)

کوهستان و جنگل‌ها - تم روز جهانی کوهستان (۲۰۱۱)


روز جهانی کوهستان، فرصتی است برای آگاهی بخشی در زمینه‌ی اهمیت کوه‌ها در زندگی، تاکید بر فرصت ها و الزام‌ها در گسترش منطقه‌های کوهستانی، و ایجاد همکاری برای دگرگونی‌های مثبت درکوه‌ها و سرزمین‌های پر ارتفاع جهان.

مجمع عمومی سازمان ملل از سال ۲۰۰۳ یازدهم دسامبر را "روز جهانی کوهستان" نامیده است. این تصمیم، در پی موفقیت سازمان ملل در اعلام سال ۲۰۰۲ به عنوان "سال جهانی کوه ها" بود که توانست آگاهی جهانی درباره‌ی کوه‌‌ها را افزایش دهد، موجب تشکیل کمیته‌های ملی کوهستان در ۷۸ کشور شود و با ایجاد سازمان "همکاری کوهستانی"(Mountain Partnership) هم‌بستگی جهانی در این زمینه را افزایش دهد.

FAO (فائو، سازمان جهانی خواربار و غذا) به عنوان نهاد هماهنگ کننده‌ی سال جهانی کوه‌ها و مسوول نظارت بر برگزاری روز جهانی کوهستان انتخاب شده است.

موضوع امسال روز جهانی کوهستان، "کوه ها و جنگل ها" است.

هدف از انتخاب این تم، افزایش هشیاری درباره‌ی ارتباط جنگل‌های کوهستانی و نقش أنها در "اقتصاد سبز" است و نیز نقش آنها در ارتباط با چگونگی سازگاری با تغییرات اقلیمی.

اطلاعات بیشتر را از اینجا دریافت کنید. سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد


پ ن ممنون از عباس محمدی که به فکر این رویداد بود

سه‌شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۰

پروانه کاظمی صعود خود به قله آمادابلام را به لیلا هدیه کرد


پروانه کاظمی بر فراز ماناسلو - بهار ۹۰

پروانه کاظمی برفراز قله آمادابلام ۶۸۵۶ متر (هیمالیا)

طی تماس تلفنی با خانم پروانه کاظمی مطلع شدیم امروز ۳/۸/۹۰ ساعت ۱۲:۴۵ دقیقه به وقت محلی این بانوی هیمالیا نورد ایرانی موفق شده قله رفیع و زیبای آمادابلام به ارتفاع ۶۸۵۶ متر را در کشور نپال صعود کند.

این قله که در منطقه یخچال خمبو (هیمالیا) و در نزدیکی قله اورست واقع شده ،یکی از قله های فنی و یخچالی منطقه محسوب می شود و تا کنون هیچ بانوی ایرانی نتوانسته پای بر چکاد آن بگذارد.

پروانه کاظمی این قله را به سبک سرعتی (آلپی) و بدون هم هوایی،در طی ۳ روز صعود کرده است.

ایشان همینطور طی تماس تلفنی از روی قله این صعود را تقدیم لیلا اسفندیاری دیگر بانوی هیمالیا نورد ایرانی که اخیرا در قله گاشربروم سقوط کرد و ناباورانه در گذشت،تقدیم نمود.

رمز دیگری از پرونده‌ی محیط‌بان دنا گشوده می‌شود!!!

محیط‌بان دنا به مقتول شلیک نکرده است، او می‌خواسته گوشت شکاری را که در کوله‌پشتی مقتول بوده بکشد، از بد حادثه فشنگ از کوله‌پشتی و از گوشت شکار رد شده و سینه‌ی مقتول را نیز شکافته است!

یک نتیجه‌گیری: او شکار خود را از پشت هدف گرفته است، مگر آنکه مقتول کوله‌پشتی خود را به جلو بسته باشد!

از ناصر کرمی بشنوید

دوشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۰

نشست مهر ۹۰ انجمن - فایل صوتی دکتر متقی

فایل صوتی سخنان دکتر آزاده‌ متقی در نشست مهر ۹۰ انجمن در باره‌ی تغذیه و کوه‌نوردی را از لینک زیر دریافت کنید.

این فایل را سایت کوه‌نیوز منتشر کرده است که دوباره در 4shared بارشده است.

http://www.4shared.com/audio/RGCl4VyX/AnjomanMehr90azade-motaghi.html





گردهم‌آیی موسسه آوای طبیعت پایدار

گردهمایی ماهانه موسسه آوای طبیعت پایدار امروز دوشنبه ۲ آبان

موضوع :
به‌ مناسبت روز جهانی کوهستان و چهلمین سالگرد اولین صعود ایرانیان بر بام آفریقا (کلیمانجارو)
۱- سخنرانی آقای حبیب جهانکار، عضو اولین گروه صعودکننده به قله ۵۹۶۳ متری کلیمانجارو و قله ۵۱۴۸ متری هاونزی در افریقا،عضو گروه صعود کننده به قله دماوند از یال شمالی و شب مانی در قله ، عضو اولین گروه اعزامی فدراسیون به منطقه هیمالیا و صعود قله کالاپاتار ،عضو اولین گروه تیم مشترک ایران و چین برای صعود به اورست از مسیر تبت چین،...
۲-ارائه سخنرانی در مورد آفرود مسئولانه توسط جمعی از فراگیران آموزشی موسسه
۳- گزارش بخشی از فعالیت کانون گردشگری آوای طبیعت پایدار
۴- پرسش و پاسخ

- زمان: دوشنبه ۲/۸/۹۰ ساعت : ۱۷ الی ۱۹
- مکان:خیابان مطهری، خ شهید علی اکبری(بعد از مفتح به سمت سهروردی)،خ شهیدمیرزایی زینالی، کوچه پاکزادنیا،مرکز توسعه زندگی(خانه سلامت شهرداری منطقه ۷

یکشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۰

چند نکته در باره‌ی نشست ۱۰۲ انجمن

آخرین نشست انجمن مربوط بود به گزارش امیرحسین ناظمی از صعود به قله‌ی خانتنگری، او این قله را در تابستان امسال (۱۳۹۰) و با پشتیبانی یک شرکت تولید کننده‌ی مکمل‌های غذایی و ورزشی صعود کرده بود.

زمانی که امیرحسین درخواست گزارش برنامه‌اش را به انجمن داد، ما هم با همان حساسیتی که دیگر دوستان دارند، با موضوع نگاه کردیم و از او خواستیم تا نمونه‌ی از این مکمل‌ها را به ما بدهد، کار بررسی آن‌ها را هم دکتر ابوالفضل جوادی، عضو هیات مدیره‌ی انجمن به‌عهده گرفت و او پس از بررسی اعلام کرد که این محصولات مورد تایید هستند و مشکلی برای ورزش‌کاران به‌وجود نمی‌اورند.

اما نکات دیگری هم در پس این برنامه وجود دارند که مهم و قابل توجه دوستان هستند.

۱-

همه‌ي ما به‌خوبی می‌دانیم که امروزه بیشتر فعالیت‌های ورزشی در جهان با پشتیبانی مالی تولیدکنندگان انجام می‌شوند، در کوه‌نوردی دیده‌ایم که هزینه‌ی صعودهای دشوار و شاخص را شرکت‌های پرآوازه‌ای تولید کننده‌ی لباس و تجهیزات تامین م ی‌کنند و در ایران هم همین رویه کماکان وجود دارد مثلا شرکت هفت‌گوهر، آپامهر، کوه‌ویسی، گایا و دیگران بارها رویدادهای کوه‌نوردی و سنگ‌نوردی در ایران را پشتیبانی کرده‌اند، با دادن کفش و لباس و یا پول.

یکی از پشتیبانان مالی فدراسیون کوه‌نوردی، بانک پاسارگاد است و یا پشتیبان مالی عظیم قیچی‌ساز، شهرداری تبریز بوده است، حالا اگر ما به عمل‌کرد سیستم بانکی در ایران انتقاد داریم و یا کار شهرداری‌ها را در این‌جا و آن‌جا نمی‌پسندیم، از پشتیبانی آن‌ها چشم‌پوشی می‌کنیم؟ در نظر بگیرید که نه بانک‌ها و نه شهرداری‌ها ظاهرا کاری به ورزش و کوه‌نوردی ندارند.

۲-

کیست که از نقش مهم تغذیه در زندگی، در ورزش و سرانجام در کوه‌نوردی غافل باشد؟ آیا دوستان کوه‌نورد هنوز آن کفش‌های قدیمی که باید با آب کردن پیه بز و شتر آب‌بندی می‌کردیم را می‌پوشند؟ نگاهی به کفش و لباس کوه‌نوردی که امروزه همه‌ی ما استفاده می‌کنیم بیندازیم، کفش جدید خود را که با لایه‌ي تنفسی ساخته شده می‌پوشیم و در باران و برف گل و لای گام برمی‌داریم و نگران خیس شدن پای‌مان نیستیم. یک جفت جوراب نازک و پای ما در تابستان و زمستان خشک است!

نقش دانش پیش‌رفته‌ی تولید مواد اولیه برای این لباس‌ها را می‌توان نادیده گرفت؟ این لباس‌‌ها گاهی در شرایط سخت، جان ما را نجات می‌دهند.

این‌که در برنامه‌های دشوار کوه‌نوردی، به‌ویژه در ارتفاع‌های بالا و طولانی مدت چه بخوریم و چگونه تغذیه کنیم، دیگر یک علم است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

مکمل‌های غذایی تنها برای افزایش حجم عضله استفاده نمی‌شوند!

در کوه‌نوردی‌های طولانی و در ارتفاع‌ بالاتر بدن انسان به‌تدریج دچار کمبود غذایی می‌شود و از طرفی حمل همه‌ی مواد غذایی مورد نیاز و یا مورد علاقه‌ی کوه‌نورد و آماده‌سازی آن عملا امکان‌پذیر نیست و مکمل‌ها می‌توانند پرونیین، ویتامین‌ها و قند مورد نیاز بدن شما را تامین کنند و یا هنگام بارگیری (تامین گلیکوژن) و یا بازسازی بدن پس از یک کار دشوار به کمک کوه‌نورد بیایند.

باید گفت که هرچند غذل خوردن یک امر عادی و بسیار پیش‌پا افتاده و تکراری می‌نماید اما پرداختن جدی به نقش تغذیه در کوه‌نوردی ایرانیان، یک کار نو است!

۳-

در حالی که امروزه اکثر شرکت‌های فعال در عرصه‌ی کوه‌نوردی از پشتیبانی کوه‌نوردان سرباز می‌زنند، (به دلیل شرایط اقتصادی و مالی خود) پیدا کردن یک اسپانسر، نه یک کار معمولی، که یک هنر است! اگر صعود امیرحسین به حانتنگری یک صعود تکراری تلفی می‌شود که دیگران هم بارها آن را انجام داده‌اند، اما

باید گفت هنر او در یافتن کسی که هزینه‌های صعود او را بپردازد، در کوه‌نوردی ما یک کار نو است.

پ ن ۱

همیشه این جمله از برتولت برشت را به خاطر می‌آورم که "خیلی چیزها در یک چیز نهفته است!"

پ ن ۲

گزارش طولانی امیرحسین و پرداختن او به جزییاتی که به آنها نیاز نبود، فرصت را برای پرسش‌های خوبی که می‌شد در مورد سفر او و از جمله در باره‌ی ااسپانسرشیپ داشته باشیم از دست ما گرفت.

پ ن ۳

جلسه‌ی انجمن از استقبال خوبی برخوردار بود و بیش از ۱۳۰ نفر در آن حضور داشتند.


شنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۰

دوره‌ی امداد و نجات در ارتفاع

انجمن کوه‌نوردان ایران برگزار می‌کند:
دوره‌ی ۵ روزه‌ی امداد و نجات در ارتفاع
مدرس: مجید ثابت‌زاده، عضو انجمن و عضو گروه امداد و نجات پارک ملی یوسمیتی آمریکا

اطلاعات بیشتر را از سایت انجمن دریافت کنید
اینجا

چند نکته در باره‌ی نشست ۱۰۲ انجمن

آخرین نشست انجمن مربوط بود به گزارش امیرحسین ناظمی از صعود به قله‌ی خانتنگری، او این قله را در تابستان امسال (۱۳۹۰) و با پشتیبانی یک شرکت تولید کننده‌ی مکمل‌های غذایی و ورزشی صعود کرده بود.

زمانی که امیرحسین درخواست گزارش برنامه‌اش را به انجحمن داد، ما هم با همان حساسیتی که دیگر دوستان دارند، با موضوع نگاه کردیم و از او خواستیم تا نمونه‌ی از این مکمل‌ها را به ما بدهد، کار بررسی آن‌ها را هم دکتر ابوالفضل جوادی، عضو هیات مدیره‌ی انجمن به‌عهده گرفت و او پس از بررسی اعلام کرد که این محصولات مورد تایید هستند و مشکلی برای ورزش‌کاران به‌وجود نمی‌اورند.

اما نکات دیگری هم در پس این برنامه وجود دارند که مهم و قابل توجه دوستان هستند......

متن کامل این پست فردا یک‌شنبه ۱ آبان ۹۰ منتشر می‌شود

پنجشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۹۰

با دروغگویی نمی توان از محیط زیست ایران دفاع کرد!!

پیش‌تر در مورد اسدالله تقی‌زاده و حکم اعدام او و جزییاتی از ماجرا، اینجا و آنجا چیزهایی شنیده بودم، می‌دانستم که او اجازه‌ی حمل سلاح نداشته است، با اسلحه‌ی فرد دیگری شلیک کرده است و اصلا در ماموریت نبوده است! اما جنجال خبری که برای جلوگیری از اعدام او به راه افتاد و دل‌سوزان زیادی را هم دچار اشتباه کرد، به نظرم در مجموع به ضرر این محیط‌بان تمام شد.

امروز، کار موثری که در جریان است، تلاش برای گرفتن رضایت از خانواده‌ی مقتول است که از قضا شکارچی نبوده، بدجنس نبوده و دشمن حیوانات و محیط زیست ایران هم نبوده است.

عبدالطیف عبادی در سایت خود ebadi.net به شرح این ماجرا می‌پردازد،

مقدمه

در مردادماه سال 1387 ( سه سال پیش) محیط بان جوانی بنام اسدالله (اسعد) تقی زاده در حین ماموریت و در منطقهء دنای استان کهگلویه و بویر احمد جوانی 22 ساله بنام مجتبی رضایی را به ضرب مستقیم گلوله می کشد . محیط بان مذکور و نیز حامیان اداری و حقوقی اش در آن زمان و پس از این حادثه مدعی میشود که فرد مقتول اولا” یک شکارچی حرفه ای بوده ، دوما” جزو اشرار منطقه بوده ، سوما” مسلح بوده ، چهارما” اقدام به شکار غیرمجاز بزکوهی کرده بوده ، پنجما” پس از روبرو شدن با گشت محیط بانی سازمان محیط زیست نه تنها به فرمان ایست وسپس تیر هوایی و هشدارهای محیط بانها اعتنایی نکرده بلکه به سمت آنان آتش گشوده است . در نتیجه محیط بانها نیز جهت دفاع شخصی و حفظ جان خود ، چاره ای جز تیراندازی متقابل نداشته اند . نهایتا” در این زد و خورد شدید مسلحانه ، یکی از شکارچیان مسلح و حرفه ای از ناحیه سینه تیر می خورد و در محل درگیری جان می سپارد . پروندهء حادثه فوق توسط کارشناسان نیروی انتظامی و کارآگاهان و قضات دادگستری کشور مورد بررسی قرار می گیرد و پس از چهار سال تحقیقات و بررسی های فنی و رسیدگی ها و تجدید نظرهای حقوقی ، اظهارات محیط بان ضارب و نیز دفاعیات تیم سه نفرهء وکلای وی مردود شمرده شده و حادثهء مذکور قتل عمد اعلام می گردد . با روشن شدن ابعاد ماجرا ، خانوادهء مقتول برای محیط بان مجرم و کسی که به این شکل فرزندشان را کشته است از دادگاه درخواست اشد مجازات می کنند و شخص قاتل محکوم به اعدام می گردد

پرونده ای شخصی و جنایی تبدیل به موضوعی ملی و رسانه ای میشود

با تایید نهایی حکم اعدام محیط بان مذکور ، عده ای در تهران به فراصت می افتند تا با رسانه ای کردن این پروندهء جنایی که شاکی خصوصی دارد ، و با براه انداختن هیاهویی رسانه ای و فضاسازی های دروغین و غیر اخلاقی ، با یک تیر چندین نشان بزنند . محور کار این افراد نیز مشخصا” مبتنی بر دروغگویی ، قلب واقعیت ، وارونه نشان دادن حقیقت ، سوء استفاده از احساسات عمومی و پناه گرفتن در پشت نام محیط زیست ایران وادعای دلسوزی برای محیط بان های شریف و سختکوش محیط زیست کشورمان بود . چراغ اول این معرکه را فردی بنام مژگان جمشیدی و با نوشتن مطلبی تحت عنوان “نامهء جمعی از فعالان و کارشناسان محیط زیست ایران به سران کشور ، در دفاع از محیط بان دنا ” روشن می کند . سپس اشخاص و گروه هایی مجازی که فعالیت محیط زیستی شان از روی کاغذ و یا یک عدد وبلاگ و وبسایت فراتر نمی رود ناگهان تبدیل به ” فعالان محیط زیست ایران ، کارشناسان محیط زیست ایران ، پدران محیط زیست ایران ، بزرگان محیط زیست ایران ، پیشتازان محیط زیست ایران ، مبارزین خط مقدم محیط زیست ایران ، سخنگویان حیوانات ایران ، وزیر مشاور در امور خارجهء کانون عالی چمن ها و فضای سبز ایران ، .. و امثال اینها ” شده و به جمع امضا کنندگان آن مطلب افزوده میشوند (اینجا) عده ای نیز بدون هیچ اطلاعی از واقعیت ماجرا ، صرفا” به نشانهء ابراز همدردی با محیط بانی که تصور می کنند بی گناه است ، نامشان را زیر متنی که مژگان جمشیدی منتشر کرده است می نویسند . این متن – که بزودی و در مطلب جداگانه ای به آن خواهم پرداخت – مملو از دروغ های گوناگون با منطقی غیر عقلانی و نگاهی بسیار رعب انگیز و روحی غیر انسانی نوشته شده و با توجه به تاکید نویسنده یا نویسندگان آن مبنی بر مباح بودن کشتن انسانها ، بخصوص آشوبگران! ، خواندنش باعث وحشت هر انسان خردمندی میشود . این بیانیه غیرعقلانی و غیر انسانی و دروغ های مختلفش در کمتر از 24 ساعت پایه و اساس مجموعه و زنجیره ای از خبرها ، اعلامیه ها ، بیانیه ها ، گزارش ها ، نقدها ، مناظره ها و مصاحبه هایی میشود که همگی در دفاع از محیط زیست ایران و مشخصا” محیط بان دنا انجام میشوند و ماجرا ابعادی ملی بخود می گیرد . حجم دروغگویی ها و جوسازی هایی که در این زمینه در عالم اینترنت و برخی از رسانه های نوشتاری داخل کشور براه افتاد آنچنان سنگین بود که متاسفانه برخی از دوستداران صادق و دلسوز محیط زیست ایران نیز تحت تاثیر آن اطلاعات غلط و اظهارات دروغین قرار گرفتند و بی آنکه به متن سراسر غیر واقعی ، شعاری ، احساسی ، یک جانبه ، ضد محیط زیستی ، تبلیغاتی ، سبک ، سطحی و از همه مهمتر ، روح و منطق غیر انسانی آن توجهی کنند ، زیرش را امضا نمودند و حتی در وبلاگها و فیس بوک هایشان بر مفاد آن نامه و نیز بر بی گناهی محیط بانی که مرتکب جرم و قتل یک انسان بی گناه شده بود تاکید و پافشاری کردند . آنها بجای خواهش و التماس از خانوادهء مقتول جهت عفو و بخشش محیط بان دنا، عملا” به دفاع از جرم یک مجرم و توجیه تخلفات واضح و آشکار یک قاتل پرداختند و او را تا سطح یک قهرمان ملی بالا بردند . غم انگیزتر اینکه آن جوان بی گناه و نگون بختی که خود از دوستداران محیط زیست ایران بوده و توسط محیط بان دنا کشته شده بود را در تمام رسانه های داخلی و خارجی به عنوان فردی شکارچی ، مجرم ، بدسابقه ، شرور و تبهکار معرفی کردند و او را مستحق مرگ دانستند

مدافعین محیط بان دنا چه می گویند؟

تاکنون همه رسانه ها ، مسئولین و حتی مقامات قضایی و انتظامی کشور با لحنی دلسوزانه نسبت به اسدالله تقی زاده (محیط بان دنا) سخن گفته اند و – به درستی – خواستار عفو و گذشت خانوادهء جوان مقتول شده اند . سازمان حفاظت محیط زیست ایران نیز به نوبهء خود با تیمی متشکل از وکلا و حقوقدان هایی ورزیده و با حمایت همه جانبهء شخص ریاست آن سازمان و پشتیبانی سرپرست حقوقی آن نهاد ، به دفاع از اسدالله تقی زاده وارد کار شده اند . اما تفاوت دفاعیات مسئولین و مقامات مذکور با هیاهوی رسانه ای و تبلیغاتی که از سوی افراد به ظاهر محیط زیستی راه افتاده است در این است که این مقامات ذیصلاح اولا” تا جایی که توانسته اند ماجرا را صادقانه بیان کرده اند و ثانیا” محیط بان دنا را نه فردی بی گناه ، بلکه مجرمی دانسته اند که در ارتکاب جرایمش و نهایتا” قتل آن جوان نگونبخت مقصر بوده اما تعمدی نداشته و مستحق یک درجه تخفیف در نوع جرمش (از قتل عمدی یک جوان بی گناه به قتل غیر عمد یک جوان بی گناه) است و خواهان لغو مجازات اعدامش هستند

کسانی که این موضوع را با هیاهوی بسیار رسانه ای کردند چه می گویند؟

روایتی که توسط عده ای با جنجال و هیاهو و در دفاع از کار اسدالله تقی زاده و توجیه کشتن مرحوم رضایی بیان شده ، و سپس توسط جماعتی ساده دل و خوش قلب نیز باور و تکرار شده است ، به این ترتیب است که این محیط بان به همراه همکاران خود و در حین انجام ماموریت گشت زنی ، و در حالی که تمامی مجوزهای لازم برای برخورد با متخلفان و حفاظت از محط زیست در اختیار داشته است در منطقهء دنا با گروهی از شکارچی های بی رحم و خطرناک مواجه میشوند . متخلفان که یک بز کوهی را در ارتفاع سه هزار متری شکار کرده بودند ، نه تنها به فرمان ایست و هشدارهای محیط بانان توجهی نمی کنند ، بلکه با محیط بانهای مذکور درگیر شده و آنها را به گلوله می بندند . محیط بانها نیز برای حفظ جان خود ، به حمله آنها پاسخ می دهند . درگیری مسلحانهء شدیدی بین طرفین رخ میدهد و نهایتا” در این این زد و خورد و آتش باری ها و تیراندازی های سنگین ، یکی از شکارچی های سابقه دار و شرور و بسیار خطرناک و مسلح – بنام مجتبی رضایی – کشته میشود (اینجا) متاسفانه همین داستان سراپا جعلی و دروغین در بیانیه خانم مژگان جمشیدی و دار و دسته اش تکرار میشود و از فرط تکرار و عمومیت اش ، تبدیل به مبنا و اساس اظهارت و ادعاهای بعدی دوستداران محیط زیست و رسانه های داخلی و خارجی در این خصوص می گردد . تا جایی که هیچکس حتی به خودش زحمت مطالعهء اظهارات ذیصلاح ترین مسئولین را در این خصوص نمی دهد و حقایق این ماجرا زیر خروارها دروغ و مطالب سبک و سطحی و احساسی و شعاری و حتی غیر انسانی جماعتی که خود را “جمعی از فعالان و کارشناسان محیط زیست ایران” می نامند ، مدفون می گردد

اصل ماجرا چه بوده است؟

مدیرکل محیط زیست استان کهگلویه و بویراحمد که پیگیر مستقیم ماجرای حادثهء دنا هست می گوید (برخلاف ادعاهای رایج رسانه ها) مقتول صرفا” از بد حادثه ، در منطقهء دنا همراه تعدادی شکارچی میشود . خانوادهء مقتول نه تنها جزو شکارچیان و اشرار منطقه نبوده اند بلکه خانواده ای فرهنگی و از همه مهمتر جزو دوستداران محیط زیست ایران هستند (اینجا) علیرغم بایکوت شدید خبری و بی اعتنایی مطلق رسانه ها و نیز فعالان جعلی محیط زیست ایران به خانوادهء جوان مقتول ، پدر وی (اسماعیل رضایی) موفق میشود که وبسایتی محلی را به عنوان روزنه ای برای بیان حقیقت و دردهایش بیابد و می گوید فرزند من شکارچی نبود .. او گردشگری (طبیعت گرد) بود كه بيگناه كشته شد . نمي دانم رسانه ها و عده اي ديگر چرا به بيراهه مي روند.. (اینجا) مدیرکل محیط زیست استان کهگلویه و وبیر احمد در تایید درد دلهای پدر مرحوم رضایی می گوید من خانوادهء مقتول را از نزدیک می شناسم . اینکه گفته میشود وی سابقه دار و شرور بوده اصلا” درست نیست (اینجا) محیط بان های سازمان حفاظت محیط زیست وظیفهء خود را به عنوان ماموریتی اداری انجام میدهند . یعنی پیش از آغاز گشت زنی در منطقهء تحت حفاظت خود ، ابتدا از مافوق خود حکم ماموریت ، جواز حمل اسلحه و نیز مجوز “شلیک ضروری” دریافت می کنند و موظف هستند که صرفا” در صورت برخورد با “تهدیدی جدی و جانی علیه خود” از سلاحشان استفاده کنند . در استفاده از اسلحه نیز موظفند که به سمت کمر به پایین شخص تهدید کننده شلیک کنند تا بخاطر یک حیوان جان انسانی را به خطر نیندازند . اما در پروندهء حادثهء دنا بررسی های پلیسی و قضایی حقایق تاسف باری را نشان می دهند . اکنون مشخص شده است که اسدالله تقی زاده (محیط بان دنا) در زمان مواجه شدن با مقتول اساسا” در حین ماموریت نبوده است! یعنی اینکه بطور خودسرانه و غیر قانونی وارد برخورد با جوان بی گناهی شده که خود از دوستداران محیط زیست ایران بوده و صرفا” به قصد طبیعت گردی در منطقه حضور داشته است (اینجا) هومان خاکپور (نویسندهء وبلاگ دیده بان طبیعت بختیاری) که جزو مدافعین محیط بان دنا هست فاش می کند که در حادثهء دنا ، محیط بان مذکور اساسا” فاقد مجوز لازم برای حمل و بکارگیری سلاح بوده است و در درگیری بوجود آمده ، وی از سلاح همکارش جهت شلیک استفاده کرده است (اینجا) محمدی زاده (رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران) از این هم پیشتر می رود و می گوید که اسدالله (اسعد) تقی زاده حتی طریقهء استفاده از اسلحه ای که برای کشتن مرحوم رضایی بکار برده را نیز به درستی نمی دانسته است (اینجا) سرهنگ حميدرضا خيردار فرمانده يگان حفاظت سازمان محيط زيست كه بطور مستقيم در جريان وضع محيط بانان اين سازمان قرار دارد ، در شماتت کار محیط بان دنا و دست بردن بی دلیلش به اسلحه ، می گوید محيط بانان تنها زماني مي توانند از اسلحه خود بطور مستقيم استفاده كنند كه مورد هجوم و در خطر مرگ قرار گرفته باشند و از تيراندازی مستقيم به سمت طرف مقابل منع شده اند (اینجا) سميعی سرپرست دفتر حقوقی سازمان حفاظت محيط زيست ایران در پاسخ به اشخاصی که سعی می کنند با پیش کشیدن مباحثی حقوقی و مطرح کردن مطالبی از قبیل خلاء حقوقی ، مبهم بودن قوانین و امثال اینها کار محیط بان دنا را توجیه کنند می گوید اين بحث اصلا” حقوقي نيست و اتفاقا بحثي اجرايي است يعني (از سوی محیط بان دنا) تخلف از قانون صورت گرفته است .. وی با لحن سرزش باری نسبت به اقدام عجولانهء محیط بان دنا در شلیک به سوی مرحوم مجتبی رضایی می گوید وقتی تخلفی رويت مي شود محيط بان ابتدا نياز به اعلام ايست ، سپس تير هوايي و در صورت افاقه نكردن ، تيراندازی به سمت كمر به پايين متخلف دارد و در صورت ضرورت ، شليك به صورت جدی انجام مي شود. (اینجا) ماجرا زمانی غم انگیزتر میشود که در می یابیم بر اساس شواهد و مدارک موجود در پرونده ، مرحوم رضایی بدون آنکه محیط بان دنا به وی حتی دستور ایست بدهد ، به محض روبرو شدن با اسدالله تقی زاده خودش داوطلبانه می ایستد و برای اطمینان خاطر محیط بان مذکور ، دست هایش را نیز بالا می برد . اما اسدالله تقی زاده (محیط بان دنا) اسلحه را می کشد ، سینهء آن جوان بی گناه را نشانه می گیرد و شلیک می کند .(اینجا) گلولهء شلیک شده ریهء آن جوان نگونبخت را می شکافد و به این ترتیب یکی از دوستدارن بیگناه محیط زیست ایران در دامان طبیعت ایران جان می سپارد . بنابراین ماجرا چندان هم پیچیده نیست . آنچه که اسدالله تقی زاده (محیط بان دنا) را در حادثهء غم انگیز فوق قطعا” گناهکار و مقصر و مجرم می سازد مجموعه ای از اعمال غیر قانونی و تخلفات آشکار وی از قوانین حقوقی و نیز مقررات حرفه ای محیط بانان سازمان حفاظت محیط زیست کشور است . بنا به گفتهء مقامات ذیصلاح – که در بالا ذکرشان رفت – محیط بانی که ماموریتی برای گشت زنی در منطقه نداشته است ، حق حمل اسلحه هم نداشته است ، مجوز شلیک هم نداشته است ، در مواجه با جوان بی گناهی که شکارچی نبوده است ، هیچ سابقهء تخلفی هم نداشته است ، هیچ کار غیرقانونی هم نکرده است ، مسلح هم نبوده است و هیچ تهدیدی هم علیه محیط بان دنا نبوده است ، ناگهان اسلحهء دوستش را بر میدارد و بدون اینکه حتی نحوه درست استفاده از تفنگ را بداند و بدون اینکه به مرحوم رضایی فرمان ایست بدهد ، یا لااقل اینکه پایش را نشانه بگیرد ، به سینهء آن جوان گناه – که از شدت ترس از تفنگ محیط بان دنا خودش دست هایش را بالا برده است – شلیک می کند .

با این محیط بان مجرم چه باید کرد؟

من شخصا”با مجازات اعدام – ولو برای جنایتکاران حرفه ای – قاطعانه مخالفم . چه رسد به یک محیط بان ساده و بدبخت . خونخواهی اولیای دم و قصاص نفس در دین مبین اسلام یک حق است و نه توصیه . آنچه که در دین محمد ابن عبدالله و مرام علی ابن ابیطالب بر آن تاکید فراوان شده است ، عفو است و نه انتقام . ضمن آنکه با کشتن کسی هیچ مرده ای زنده نمیشود و صرفا” مرده ای دیگر بر مردگان و مزاری دیگر بر مزارهای گورستان افزوده می گردد . دیگر اینکه جزئیات موثقی که از حادثه فوق منتشر شده اند نشان میدهند شخص ضارب و محیط بان خطاکار ، به هر دلیلی و با هر نیتی ، پس از آنکه متوجه میشود شخص مضروب در حال مردن است ، برای نجات جان وی وارد عمل میشود . همچنین بنا به اظهارات منابع بی طرف در ماجرا ، محیط بان یاد شده نه تنها هیچگونه خصومت و کینهء قبلی نسبت به فرد مقتول نداشته بلکه از خویشاوندان وی نیز محسوب میشده است . علاوه بر اینها ، مادر محیط بان دنا نیز فرزندش را انسانی بسیار آرام با روحی لطیف و انسانی توصیف کرده است . به این ترتیب می توان تصور کرد که اسدالله تقی زاده به هنگام شلیک به مرحوم مجتبی رضایی ، دچار یک اختلال روحی ، یا خشم آنی و یا خطای محاسباتی و یا حتی لرزش دست و عدم تعادل جسمی شده است . در نتیجه از نظر بنده ، محیط بان مجرم دنا مستحق یک درجه تخفیف در مجازات از سوی دادگاه و یا لااقل عفو و بخشش از سوی خانوادهء مقتول است . این نتیجه گیری اگرچه ممکن است محکمه پسند نباشد اما توجیه اخلاقی دارد .

و حرف آخر

آنچه که گفتم روایتی صادقانه از ماجرای محیط بان دنا بود . من از اشخاصی که در رسانه های داخلی و فارسی زبان خارجی مشغول به کار دروغگویی و خبر سازی هستند و نیز از سایر افراد فرصت طلب و گروه ها و باندهایی که محیط زیست را صرفا” بهانه و نردبانی برای رسیدن به اهداف شخصی و گروهی خود کرده اند هیچ توقعی ندارم . از اشخاصی هم که صرفا” بخاطر رقت قلب و احساسات پاک انسانی شان و عشق و علاقه شان به محیط زیست مملکت ایران و به امید نجان یک محیط بان بدبخت و پشیمان ، داستانهای دروغین این حضرات را باور کردند و پای نوشته هایشان را امضا نمودند نیز گله ای ندارم . شگفتی و تاسف من از همراهی چند تن از بزرگوارانی هست که در این زمینه از آنها توقع پختگی و درایت بیشتری داشتم . من از همان ابتدا که عده ای سعی کردند با رسانه ای کردن پروندهء جنایی محیط بان دنا جای مظلومیت قاتل و مقتول را در آن عوض کنند ، واکنش نشان دادم و در بزرگترین جمع مجازی دوستداران محیط زیست ایران (یعنی صفحه ای به همین نام و با ده هزار عضو در فیس بوک که مدیریتش را بر عهده دارم) مکررا” عرض کردم که یک چنین شیوهء غیراخلاقی و نادرستی ، در عمل فقط و فقط به جریحه دار شدن احساسات خانوادهء داغدار مرحوم مجتبی رضایی منجر میشود . این نوع دفاعیات بد و نادرست از محیط بان دنا نه تنها کمکی به حال وی نمی کند بلکه خانوادهء مقتول را نیز عملا” در موقعیتی قرار میدهد که بر خونخواهی از فرزند بی گناهشان پافشاری کنند . در چنین شرایطی احتمال جلب رضایت اولیای دم و گذشت آنها از سر تقصیرات محیط بان جوان و نادان دنا بسیار کمتر میشود . تنها راه نجات اسدالله تقی زاده – و چند محیط بان دیگری که به همین جرم در زندان و در انتظار اجرای حکم اعدامشان هستند – طلب عفو و گذشت از خانواده های مقتولین بی گناهشان است و نه این بازی هایی که عده ای فرصت طلب و جماعتی ساده دل در رسانه ها و پارک ها و کافی شاپ های تهران براه انداخته اند ، و متاسفانه جمعی از دوستان خوب و موجه و صادق ما نیز تحت تاثیرشان قرار گرفته و تکرارشان می کنند . تجربه نشان داده است که با دروغگویی و خبرسازی و راه انداختن موج های رسانه ای و جوسازی های اینترنتی و بازی های فیس بوکی و قرارهای کافی شاپی و راه انداختن سخنرانی های مارتین لوترکینگی در پارک های محله ای تهران و این قبیل اعمال مبتذل نمی توان از محیط زیست ایران دفاعی کرد و یا جان یک محیط بان مجرم در روستاهای کهگلویه و بویر احمد را نجات داد . من شخصا” به گذشت پدر و مادر شریف آن جوان مقتول امید بسیار دارم و امیدوارم که به این موج رسانه ای و فشارهای غیراخلاقی که توسط جمعی از فعالان دروغین محیط زیست در “حمایت از جرم محیط بان مجرم دنا ” براه افتاده و موجب جریحه دار شدن احساسات عزیزان مقتول شده است ، توجهی نکنند و صرفا” به جوانی اسدالله تقی زاده و مادر پیر و دلشکسته اش رحم کنند . اسماعیل رضایی – پدر مرحوم مجتبی رضایی – در رنجنامه ای می نویسد ” فرزند عزیزم که تنها ۲۲ سال سن داشت ، علاقه زیادی به محیط زیست داشت و عاشق دیدن طبیعت بود و سال‌ها آرزو می‌کرد که حیات وحش را ببیند . تا اینکه یک روز با دوربین فیلمرداری و قمقمه آب و کتری و کوله پشتی اش و لباس و آذوقهء یک گردشگر (طبیعت دوست) به دنا می‌رود .. در جبهه و جنگ با دشمن اگر یک عراقی می‌آمد و دست‌های خود را به نشانه تسلیم بالا می برد دیگر کسی اسلحه به سویش نمی‌کشید و حتی بهترین رفتار با او میشد می‌شد ، اما محیط بان کهگیلویه و بویراحمد (اسعد تقی‌زاده) در حالی که فرزند جوان من خودش در کوه دنا دست‌هایش را بالا برده بود ، او را به گلوله می‌بندد .. جای فرو رفتن گلوله و محل خروج آن از زیر کتف فرزندم دل هر انسانی را به درد می‌آورد .. فرزند من نه اسلحه ای داشت و نه چیز دیگری . اسلحه او فقط دوربین فیلمبرداری و کتری کوچک و قمقمه آبش بود ..” (اینجا) سمیعی سرپرست دفتر حقوقي سازمان حفاظت محيط زيست كشور – که فعالانه و به درستی برای کمک به محیط بان دنا تلاش می کند – نیز صادقانه اقرار کرده است که در حق خانواده مقتول اجحاف بزرگی روا شده و با تاسف بسیار می گوید که در این حادثه يك جوان بی گناه كشته شده است (اینجا) رنج و اندوه مادر و پدر آن جوان مظلوم و بی گناه برای من قابل درک است . با اینحال از آنها برای محیط بان خطاکار دنا طلب عفو و بخشش می کنم . شنیده ام که خانوادهء مرحوم رضایی در ولایتشان به جوانمردی معروف هستند . علی بن ابیطالب می گوید گذشت خصلت جوانمردان است

عبداللطیف عبادی – 27 مهرماه 1390

سه‌شنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۰

آشپزی و محیط زیست


نسرین ثابتیان مدیر یک آشپزخانه‌ی بزرگ در آلمان است (شهر راینه در ایالت نوردراین وست‌فالن) که روزانه برای بیش از ۱۵۰۰ نفر غذا تهیه می‌کند، این غذا برای یک مجتمع بزرگ آموزشی، تعدادی مهد کودک و چند مدرسه‌ی دیگر در شهر راینه Rheine تهیه می‌شود.

سال گذشته او پروژه‌ای را برای آشپزی زیست محیطی معرفی کرد و قرار شد این برنامه ابتدا یک روز در هفته و روزهای ۴شنبه اجرا شود و پس از آن برای روزهای بیشتری در هر هفته تدارک این کار را ببینند.

ماه پیش، روز ۴ شنبه ۲۱ سپتامبر، اولین روز این پروژه بود، همه چیز خوب بود، بچه‌ها که بیش‌ترین مشتریان منزا Menza هستند و دیگران، غذا را دوست داشتند و آن را با اشتها نوش‌جان کردند.


سالن غذلخوری

شاخص‌های اصلی این طرح از این قرار است:

۱- استفاده از محصولات محلی (حمل و نقل‌های طولانی‌ مصرف سوخت و انرژی را بالا می‌برد و باعث آلودگی‌ محیط زیست می‌شود)

۲- استفاده از محصولات فصلی ( با این کار تازه‌ترین مواد اولیه مصرف می‌شوند و نگه‌داری مواد غذایی در انبارها و سردخانه‌ها به کمینه‌ی خود می‌رسد)

۳- عدم استفاده از محصولات گل‌خانه‌آی که با صرف انرژی زیاد به دمای مناسب میرسند و بدون انرژی خورشیدی و به طور مصنوعی فرآوری می‌شوند.

۳- بازگشت به زمان قدیم و استفاده از دستورغذاهای اصیل محلی

۴- استفاده از مواد اولیه‌ی غذایی که به صورت طبیعی و بدون استفاده از سم و کودهای شیمیایی و یا مواد نگهدارنده تولید شده اند.

۵- پرهیز از بسته بندی‌های زیاد و کوچک - تا جای ممکن باید از بسته بندی‌های پلاستیکی‌ استفاده نکنیم و از تولید زباله جلوگیری کنیم.

۶- کاهش مصرف گوشت ( تولید گوشت مستلزم صرف انرژی بسیار زیادی است و فشار زیادی به محیط زیست وارد می‌کند.)

۷- توجه به روش تولید مواد مختلف ( Fair Trade)

۸- بخش دیگر این پروژه، آگاه کردن بچه‌ها و کار آموزشی است که هم‌زمان با پخت غذا و به صورت موازی به وسیله‌ی آموزگاران به عنوان یک برنامه‌ی درسی تدریس می‌شود.


تصویری از آشپزخانه

نام هم‌کاران نسرین در این آشپزخانه، اینجا


پ ن ۱

توجه به فیر ترید (Fair Trade) اکنون در بیشتر نقاط دنیا به اعتبار و احترام سازمان‌ها می‌افزاید و مصرف کنندگان کالا هم از آن قدردانی می‌کنند. مثلا یکی از بزرگ‌ترین قهوه فروشی‌های زنجیره‌ای جهان استار باکس StarBucks مدعی است که بیشترین قهوه‌ی خود را مستقیما از کشاورزان قهوه‌کار در آمریکای لاتین و آفریقا خریداری می‌کند. در فیر ترید، شرکت‌ها و انحصارهای بزرگ، کم‌تر در این داد و ستد دخالت دارند و تولیدکنندگان بیشترین سود ممکن را از دست‌رنج خود به دست می‌اورند.

پ ن ۲

نسرین می‌گوید که برای خرید سیب‌زمینی از مزرعه‌ای در همان منطقه حدود ۶ ماه مذاکره می‌کردیم تا سرانجام قرارداد این خرید را بستیم و دلیل این زمان طولانی این بود که مدیران مزرعه باید اطمینان پیدا می‌کردند که این قرارداد فشاری بیش از توان کارگران آن مجموعه به انها وارد نسازد چرا که محصول این کشتزارها بدست کسانی با ناتوانی‌های ذهنی و بدنی تولید می‌شود.

پ ن ۳

تخم مرغ ها هم در این پروژه از نوعی است که مرغ‌ها، آزادانه تولید می‌کنند (مانند تخم مرغ های رسمی در ایران)، نه مرغ‌هایی که در شرایط مصنوعی، با نور و گرمای غیر طبیعی تخم می‌کذارند.

فیلم کوتاهی را در معرفی این پروژه، اینجا ببینید


آیا اجرای چنین برنامه‌هایی در ایران سابقه دارند؟

آیا چنین برنامه‌هایی را می‌توان در ایران هم تدارک دید؟

آیا اصلن اعتقادی به حفاظت پی‌گیرانه و همه‌جانبه‌ی محیط زیست داریم؟


دوشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۰

هوای زندگی - پل الوار



شاعر: پل الوار - سنت دنی ۱۸۹۵، پاریس ۱۹۵۲ Paul Éluard

هوای زندگی!

پیش روی خویش را نگریستم،

در میان مردم، تو را دیدم

در میان خوشه‌های گندم، تو را دیدم

زیر یک درخت، تو را دیدم

در انتهای همه‌ی سفرهایم،

در ژرفای همه‌ی سختی‌هایم،

در پیچ و خم خنده‌ها،

آن‌گاه که از آب و آتش رهیدم،

در تابستان و زمستان،

تو را دیدم

در خانه‌ام، تو را دیدم

در آغوش خود، تو را دیدم

و در رویاهایم، تو را دیدم

دیگر رهایت نمی‌کنم!


برگردان از فرانسه - عباس ثابتیان

پ ن

نظر شما در مورد عنوان شعرچیست؟ هوای زندگی؟ نسیم زندگی؟ صلح؟ ...

شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۰

حادثه - آمریکای شمالی (۱)



HAPE, ASCENDING TOO FAST

Alaska, Mount McKinley, West Buttress

آلاسگا – کوه مک‌کینلی،‌ وست باترس - سال ۲۰۱۰

بیماری حاد ارتفاع – ورم ریوی

یک گروه ۸ نفره از ارتفاع ۲۲۰۰ متر تا ۴۳۳۰ متر را در ۳ روز و از یال وست باترس صعود می‌کنند.

روز ۱۴ ماه می، ۸ روز پس از شروع صعود، تیم به کمپ در ارتفاع ۵۲۴۰ متری می‌رسد. چیزی از ورود تیم به کمپ نگذشته است که یکی از اعضا (۴۵ ساله) به دیگر هم‌نوردان خود می‌گوید که «احساس خستگی» می‌کند!

روز ۱۷ می، دو نفر از افراد تیم در مرکز امداد NPS (خدمات پارک‌های ملی ایالت متحده) مراجعه کرده و در تلاش دریافت کپسول اکسیژن هستند. امدادگر کوه، تاکر چنووث از آنها می‌پرسد که آیا به کمک پزشکی نیاز دارند و آنها تایید می‌کنند بله چون یکی از افراد تیم‌شان بیمار است.

امدادگران با امکانات پزشکی و اکسیژن به چادر کوه‌نورد بیمار رفتند که در آن زمان تاق‌باز در کیسه خواب خود بود و اظهار گیجی و کسالت می‌کرد.پس از معاینه‌ی دقیق بیمار، نشان‌های حیاتی او چنین بود:

ضربان قلب: ۱۲۹ – تنفس ۱۶ – صدای خس خس آشکار در بخش پایینی هر دو ریه – غلظت اکسیژن خون ۵۰٪ و ناهم‌اهنگی و ناتوانی ماهیچه‌ها در هنگام راه رفتن.

بیماری او «ورم ریوی ناشی از ارتفاع بالا (HAPE)» تشخیص داده شد و مراقبت‌های لازم بر روی او از جمله اکسیژن درمانی، Albuterol و Nifedipine آغاز شد.

هوای نامناسب مانع از خارج کردن سریع او از منطقه شد و تصمیم بر آن شد که مراقبت پزشکی و کنترل سلامتی او در طول شب ادامه یابد. اما غروب همان روز هم‌اهنگی‌های لازم برای پایین بردن او در روز بعد انجام شد.

۷ صبح روز ۱۸ می، شرایط کوه‌نورد بیمار پایدار مانده بود، با برداشتن ماسک،‌ اکسیژن او سریع به ۴۰٪ برگشت و به دلیل کمبود اکسیژن،‌ پایین بردن سریع او در دستور کار قرار داشت.

هوا هم‌چنان بد بود و اجازه‌ی پرواز و فرود هلی‌کوپتر را نمی‌داد و در نتیجه یک فرود فنی حدود ۷۶۰ متر در ساعت ۱۳۳۰ آغاز شد. ساعت ۱۵۰۰ با پایان گرفتن پایین بری، عملیات نجات به تیم زمینی NPS واگذار شد که او را با سورتمه به چادر امداد پزشکی در ارتفاع ۴۳۰۰ متری بردند.

حال بیمار در این ارتفاع بهبود پیدا کرد و او سرانجام به هم تیمی‌های خود ملحق شد و با پای خود راه فرود را در پیش گرفت.

نتیجه گیری:

۸ نفر اعضای تیم از ۲۲۰۰ تا ۴۳۳۰ متر را در ۳ روز صعود کردند، آن‌طور که کوه‌نورد بیمار اظهار کرده است، تجربه‌ی او در صعود به ارتفاع بالا بسیار کم بوده است، ۷ نفر بقیه همگی قبلا به ارتفاع حدود ۴۹۰۰ متری صعود کرده بودند و تجربه‌ی تشخیص نشانه‌های ابتدایی بیماری ارتفاع را به‌دست آورده بودند.

صعود ۳ روزه تا ارتفاع ۴۳۳۰ متر سریع و خطرناک است! شاید این سرعت برای تعدادی از اعضای تیم عادی و بدون مشکل بوده است ولی نه برای همه!

هرچند پیش‌بینی بروز بیماری ارتفاع در یک فرد، امکان‌پذیر نیست اما صعود سریع، به‌طور خطرناکی شرایط بروز بیماری را فراهم می‌کند.

در نتیجه‌ی صعود سریع و اهمین ندادن به نشانه‌های اولیه‌ی بیماری ارتفاع، کوه‌نورد بیمار قادر نبود با پای خود و حتی با کمک هم تیمی‌های خود از کوه فرود بیاید و عملیات نجات دشوار و بالقوه خطرناکی را به تیم امداد تحمیل کرد.

نتیجه گیری ما

بیماری ارتفاع تنها در هیمالیا و در ارتفاع ۶۰۰۰ ، ۷۰۰۰ ، ۸۰۰۰ متر و در ارتفاعی بالاتر از دماوند!! رخ نمی‌دهد.

نشانه‌های بیماری ارتفاع مانند سردرد، سرگیجه، گیجی و افت هوش‌یاری، کم‌اشتهایی و تهوع را باید جدی گرفت.

نخستین گزینه برای بیمار ارتفاع، پایین بردن اوست!

زیرنویس‌ها

Albuterol ( دارویی که به افزایش جریان هوا به ریه‌ها کمک می‌کند)

Nifedipine (دارویی که حفره‌های ریوی را باز می‌کند و کار خون‌رسانی را برای قلب ساده‌تر می‌سازد)

NPS - US National Park Service

منبع:

Accidents in North American Mountaineering 2011

http://www.drugs.com/nifedipine.html

http://www.drugs.com/albuterol.html

شما هم نظر بدهید و نتیجه‌گیری خود را بیان کنید، آیا نمونه‌ای از بروز این بیماری در خود و یا دوستان‌تان و در هنگام اجرای برنامه‌های کوه‌نوردی به یاد می‌اورید؟

شنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۰

یک‌صد و دومین نشست ماهانه‌ی انجمن کوه‌نوردان ایران

روز ۲شنبه ۲۵ مهرماه ۱۳۹۰ از ساعت ۱۷ تا ۲۰

سالن شهریاران جوان - آمفی تئاتر شماره ۲ - خیابان استاد نجات‌اللهی (ویلا) نبش ورشو



موضوع:

خبرهای کوه‌نوردی

گزارش امیرحسین ناظمی از صعود به قله‌ی خان‌تنگری (۷۰۱۰ متر)

کارگاه آموزشی تغذیه در کوهستان

تغذیه ونقش مکمل‌های غذایی در کوه‌نوردی - دکتر ابوالفضل جوادی

شرکت در نشست‌های ماهانه‌ی انجمن برای همگان آزاد است.

پنجشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۹۰

یک گزارش و چند ابهام - دکتر فرید عباسی دزفولی، عضو انجمن پزشکی کوهستان

دکتر فرید عباسی دزفولی، عضو انجمن پزشکی کوهستان نقدی بر گزارش کمیسیون بررسی حوادث فدراسیون کوه‌نوردی در مورد مرگ عیسی میرشکاری نوشته است:

منبع : پزشکی کوهستان http://mountainmedicine.blogfa.com/

یک گزارش و چند ابهام

سر انجام پس از سالها و از دست رفتن ده ها کوهنورد گزارشی از کمیته بررسی حوادث فدراسیون منتشر شد که این رویکرد جدید را به فال نیک میگیرم و امیدوارم گزارش های منتشر نشده سالهای قبل نیز به مرور و با توجه به این رویکرد جدید منتشر شود.

اما آنچه در نگاه اول به چشم می آید این است که در این گزارش که ظاهرا سهم زمین و زمان از این حادثه مشخص شده است هیچ اشاره ای به سهم قانون فدراسیون در عدم حضور پزشک بر بالین بیمار و سهم خطای کسی که به پزشک اجازه داده است که قسمت سخت و خطرناک مسیر را صعود کند ولی بقیه قسمت ها را نه و سهم کسی که به استناد نامه او پزشک را از بالای سر بیمار بدحال به پایین آورده اند و باعث شده تا او به امان خدا رها شود تا زندگیش به اما و اگر ها سپرده شود٬ نمی شود. نکته جالب دیگر این گزارش این است که حتی اشاره ای به این مسئله نشده است و کمیته محترم بررسی حوادث حتی درخواست بازنگری( نه الزاما تغیر) در این قانون را نکرده است. کمیته محترم حوادث فدراسیون کوهنوردی اگر می خواهد گزارشی بدهد که مورد قبول افکار عمومی جامعه کوهنوردی قرار گیرد باید بدور از سیاسی کاری و فقط براساس وظیفه کارشناسی و وجدانی خود به بیان اشکلات و ایراد ها بپردازدآیا گناه کبیره است که در این بین مسئولی یا قانونی به نقد کشیده شود؟ آیا همه مسئولین و قانونها بری از اشتیاه و ایراد هستند ؟ آیا خرد جمعی و تجربه حوادث نباید منجر به اصلاح ساختار ها و قوانین و یا حتی درخواست بررسی مجدد آنها شود ؟ آیا به پایین فراخواندن پزشک تیم از بالین عیسی هیچ نقشی در این حادثه نداشته است؟حتی به اندازه عدم حضور نماینده آژانس در بستن قرارداد با وزارت توریسم نپال؟ متعجبم اگر این خبر درست باشد چگونه دوستان و پزشکان مجرب و با تجربه ای چون دکتر مساعدیان و دکتر بهپور و دکتر صالحی پذیرفته اند که این گزارش را بدون توجه به ذکر این نکته امضا کنند؟

نگاه کمیته محترم حوادث کوهستان فدراسیون کوهنوردی از دید بنده باید نگاهی کارشناسانه به حوادث به جهت اصلاح مشکلات باشد. این کمیته نباید به دادگاهی تبدیل شود که خط قرمز آن سازمان تربیت بدنی ٬فدراسیون و قوانینشان باشند این کمیته وظیفه شرعی٬ قانونی٬ اخلاقی و کارشناسی خود را جهت بررسی همه جانبه حوادث باید در تمام ارکان کوهنوردی به دور از خوشایند این وآن انجام دهد تا نام نیکی از خود بر جای بگذارد و نقشی در کنترل حوادث ایفا کند و گرنه این گزارش هم چند روزی فضای جامعه کوهنوردی را به خود مشغول کرده و سپس فراموش می شود و باز دوباره همان خواهد بود که تا کنون بوده.

دکتر فرید عباسی دزفولی

چهارشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۰

حادثه - عیسی میرشکاری - بند ۱۱ بیانیه‌ی فدراسیون و سقوط

گزارش کمیسیون بررسی حوادث (فدراسیون کوه‌نوردی) پیرامون حادثه منجر به فوت «عیسی میرشکاری»

بند ۱۱ – حادثه سقوط عیسی میرشکاری در هنگام امداد و انتقال وی از کمپ چهارم به سوم بر روی طناب به‌دلیل کمبود نفرات امدادگر (تنها دو نفر) و شرایط نامناسب جوی.

به یاد نمی‌اورم در گزارش حسن نجاریان و یا دیگران از سقوط عیسی در هنگام انتقال او از کمپ ۴ به ۳ ، چیزی خوانده باشم، در آن روزهای خرداد ۹۰ شنیدم که برای دریافت مبلغ بیمه، - گزارشی به دروغ مبنی بر سقوط او و بروز ضربه‌ی مغزی - برای دستگاه اداری کشور میزبان تهیه شده است. اما اکنون این موضوع در گزارش کمیسیون بررسی حوادث فدراسیون هم آمده است!

داستان چیست؟

پ ن

همیشه یک نکته‌ی گیج کننده باید باشد تا هیجان ماجرا و لذت کشف ناگفته‌ها و پنهان‌کاری‌ها ادامه یابد.


سه‌شنبه، مهر ۱۲، ۱۳۹۰

حادثه - کامران زورقی ۸ مهر ۱۳۹۰ شیرپلا

دوستان اطلاع دادند که روز جمعه ۸ مهر ۱۳۹۰ کامران زورقی در بازگشت از شیرپلا و به قصد رفتن به بندیخچال، پایین‌تر از نردبان فلزی و پایین‌تر از چشمه، در تلاش برای صعود سنگی کنار رودخانه، از ارتفاع حدود ۶ متر به درون رودخانه سقوط می‌کند و از ناحیه‌ی پاشنه‌ی پای چپ دچار شکستگی می‌شود.

تعدادی از کوه‌نوردان به یاری او می‌روند و با زحمت او را پایین‌تر می‌اورند و سرانجام با قاطر به پایین می‌فرستند.

در حین امداد، هلی‌کوپتری هم در آسمان پرواز می‌کند که چند امدادگر را به شیرپلا می‌برد و آنها سپس به محل حادثه فرود می‌آیند.

کامران در حین صعود کفش اسپرتکس به پا داشته که بر اثر عبور از رودخانه خیس بوده است.

اطلاعات بیشتری متاسفانه تا این لحظه در اختیار نداشتم

اما چند نکته:

۱- اگر کامران مهارت و آمادگی لازم برای این صعود را داشته، احتمال قوی این است که کفش اسپرتکس خیس باعث سر خوردن و سقوط او شده باشد. (اهمیت توجه به کفش و لباس مناسب در هر صعود)

۲- همراه او در هنگام افتادن کامران ظاهرن عکس العمل مناسبی نشان نداده است و یا نتوانسته است کمکی به او بکند. (اهمیت آموزش حمایت‌چی)

۳- در سنگ‌نوردی در طبیعت، ایرانیان به‌ندرت از پد بولدرینگ استفاده می‌کنند، استفاده از پد جلوی بسیاری از این نوع آسیب‌ها و یا شکستگی‌ها را می‌گیرد.

۴- نمیدانیم که کامران در حال صعود کلاه ایمنی بر سر داشته یا نه!

۵- امدادگران اگر می‌دانستند که هلی‌کوپتری به شیرپلا خواهد رفت، مسیر امداد را به بالا و به سمت شیرپلا تغییر می‌دادند چون مسیر هم کوتاه‌تر و هم ساده‌تر بود.

۶- گفته می‌شود که هلی‌کوپتر برای شکستن ساده‌ی پا و یا دست، اقدام به پرواز نمی‌کند و مصدوم باید ننه من غریبم خوبی راه بیاندازد تا هلی‌کوپتر به پرواز درآید.

۷- شاهد حادثه و امدادگر کامران، محمد صنعت‌کاران بخش عمده‌ی این اطلاعات را به من داد.

دوستان گرامی اگر از این حادثه اطلاع بیشتری دارند، آن را منتشر کنند تا به کمک هم بتوانیم بررسی سریع و دقیقی داشته باشیم و جلوی تکرار آن را در آینده بگیریم.

پ ن ۱

گزارش آرش نقافی را از همین حادثه بخوانید - http://newbie.blogfa.com/post-297.aspx

پ ن ۲ - از گزارش آرش نقافی

قرارگاه داوودی دور از دست رس نبود و شاید در فاصله کمتر از ۲۰۰ متری قرار داشت که مصدوم اظهار کرد سردش شده. دردش زیاد شده بود و تورم پاش دیگه کامل شده بود. این شد که بلافاصله با شنیدن صدای آقای یغمایی که :"یکی بره داوودی پتو بیاره" خیز برداشتم به سمت داوودی. وقتی دید دارم می رم گفت ۲ تا انفرادی هم بیار.

تو پناهگاه داوودی یک آقا و یک خانم دیگه هم بودند که در کمال تعجب اون آآقا بهم گفت انفرادی ندارن!!!!! باورم نمی شد که اینها توی کوله هاشون طناب انفرادی نداشته باشن ولی خب تا اومدم بیرون دیدم یک انفرادی جلوی در به نرده ها بسته شده. همونو به همراه پتو ازش گرفتم و تعجبم کاملتر شد وقتی دیدم خیال ندارن بیان کمک! البته هیچ نه تنها هیچ کمکی نکردند که به من پیغام دادن به همکارشون (همون آقای یغمایی) خبر بدم که ساعت ۴ در قرارگاهو می بندن و می رن پایین!

بدون شرح



بدون شرح
عکس: عباس ثابتیان

دوشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۹۰

پایان خوش سفر کدامست؟

پایان خوش سفر کدامست؟

صعود تیم به یاد هم‌نورد بیماری که با رویای قله جان می‌سپارد؟

یا

شیرینی زنده بودن دوستی، انسانی، مردی و زنی که هنوز نفس می‌کشد، هنوز حرف می‌زند، هنوز رویای صعود دارد و هنوز هست!


این پست در روز هشتم خرداد ۱۳۹۰ در آرام‌کوه منتشر شد، اما باز نشر آن را در این روزها لازم می‌بینم.


عیسی میرشکاری در راه صعود به ماناسلو جان سپرد!

عیسی میرشکاری نخستین درگذشته‌ی کوه‌نوردی ایران در سال ۱۳۹۰ است. عیسی در راه صعود به کوهی بلند جان خود را از دست داد، اما مرگ ایرانیان در کوه تنها در راه صعود به کوه‌های بلند و تنها در هیمالیا روی نمی‌دهد. در کوه‌های شمال تهران و در دیگر کوه‌های وطن هم، کوه‌نوردان می‌میرند تا شاید...

شاید تعداد کشته‌های کوه با کشته‌های جاده‌های‌مان رقابت کند!
شاید بتوانیم آمار بیشترین کشته‌ها در کوه را به ایران اختصاص دهیم!
شاید بتوانیم اهمیت آموزش را به هیچ انگاریم!

شاید بتوانیم اهمیت تجربه را به هیچ انگاریم!

و شاید...

شاید بشود به قوانین و مقررات نگاهی دوباره کرد،
شاید بشود آموخت که انسان می‌تواند و باید در زمان مناسب، تصمیم درست خود را بگیرد،

شاید بشود آموخت که خوش‌خیالی و امید واهی و یا دست به دامان خدا و پیغمبر شدن بیمار ارتفاع را زنده نگه نخواهد داشت!

شاید بشود آموخت که عیسی میرشکاری دچار بیماری حاد ارتفاع بوده است!
شاید بشود آموخت که بیمار ارتفاع قادر به تشخیص درست شرایط و گرفتن تصمیم مناسب نیست!

عیسی میرشکاری از سال ۱۳۸۷ تا زمان مرگ، دست به سه صعود بلند می‌زند و در هر سه صعود خود بیمار می‌شود، دو بار از مرگ می‌رهد و ماناسلو پیام آخر را به او و به ما می‌دهد!

صعود به نوشاخ ۱۳۸۷
بخش‌هایی از گزارش گروه کوه‌نوردی کوهیاران پارس شیراز
http://koohyaranepars.blogfa.com/post-113.aspx
روز پنجم: 7/8/87

حرکت به سمت ABC
ساعت ۴ مشغول برقراری چادر در محلی شدیم که در مجاورت ما رودخانه قرار داشت. من و محمود شب آرامی را سپری کردیم اما عیسی که از شب قبل کمی احساس سرماخوردگی داشت به خوبی نتوانست استراحت کند.

روز نهم: 11/8/87

حرکت به سمت کمپ ۱

قرار بود ساعت ۴ صبح بیدار شویم و پس از صرف صبحانه به راه افتادیم. عیسی پس از بیدار شدن از خواب احساس ضعف و سر درد بسیار زیادی داشت. محمود تصمیم گرفت مدتی صبر کنیم تا شاید حال او بهتر شود. ساعت 6:30 باز بیدار شدیم ولی همچنان حال عیسی بد بود. با مشخصاتی که عیسی از سر درد خود بیان می کرد و بخصوص اینکه روزهای قبل آبریزش بینی داشت مشخص بود سرماخوردگی او رو به وخامت است و به احتمال بسیار زیاد سینوزیت او چرکین شده است.

تا ساعت ۹ صبر کردیم. سرپرست پس از مشورت با ما دو نفر تصمیم به بازگشت به سمت قاضی ده گرفت. علت این تصمیم این بود که بی شک صعود عیسی با آن حال غیر ممکن بود و می توانست عواقب خطرناکی داشته باشد. علت دوم اینکه نمی توانستیم او را به تنهایی روانه قاضی ده کنیم. نهایتاً احتمال وجود خطرات و مشکلاتی که می توانست برای من و محمود در طی صعود پیش آید تصمیم ما را به بازگشت نهایی کرد. لذا به سمت کمپ ۱ برای جمع آوری بارها به راه افتادیم.

آن‌چنان که از این گزارش برمی‌آید، بیماری عیسی دلیل اصلی ناموفق بودن برنامه است، گمان همراهان او به سرماخوردگی و سردرد ناشی از سینوزیت است اما شاید عیسی از آن دسته انسان‌هایی بود که با ارتفاع خوب سازگار نمی‌شوند و یا زمان و برنامه‌ی هم‌هوایی ویژه‌ و طولانی‌تری نیاز دارند.

صعود به موستاق آتا سال ۱۳۸۹

عیسی میرشکاری سال ۱۳۸۹ در قالب تیم بسیج دانشجویی و به سرپرستی حسن نجاریان به قله‌ی موستاق آتا صعود کرد. در جریان این صعود هم عیسی در شرایط خوبی بسر نمی‌برد و باز بیمار شده بود، اما با سرسختی و خوش شانسی خود را به قله می‌رساند!

در بین کامنت‌هایی که در ارتباط با مرگ عیسی در وبلاگ‌ها ثبت شده است، تعدادی به بیماری او در هنگام صعود به موستاق آتا اشاره می‌کنند و حسن نجاریان خود در شرح حال عیسی در موستاق آتا (تماس تلفنی) می‌گوید:
مرده‌ی عیسی به قله رسید!


از وبلاگ طبیعت و کوه های کردستان
http://lawansaqez.blogfa.com/post-851.aspx
حال عیسی میرشکاری یکی از همنوردان نجاریان در تیم بسیج دانشجویی بود که سال گذشته به قله ی موستاق آتا صعود کرده بودند و دست کم دو هفته در موستاق آتا شرایط خوبی برای شناخت از روحیات و توانایی و شرایط میرشکاری را برای نجاریان فراهم نموده است . تجربه ی موفق نجاریان در دو صعود موستاق آتا و برودپیک و صعودهای متعدد در قلل مرتفع و حوادث مشابه که برخی با مدیریت صحیح و برخی دیگر با خوش شانسی به حادثه منجر نشد را می توان از تجارب گرانبهای نجاریان در اینگونه برنامه ها دید . اورست ، لوتسه ، گاشربروم یک و حتی حوادث دائولاگیری ، تیلیچو ... به گفته ی نجاریان پر بوده است از تجربه های ارزشمند که کوله بار نجاریان را سنگین تر و انتظارات را به مراتب بالاتر برده است .

از وبلاگ طاها صفایی
http://best_geoman.cloob.com
یکی نیست بگه آخه حسن آقا تو برنامه موستاق آتا سال 89 مگه وضعیت عیسی رو ندید؟!!

مگه نه اینکه اگه اسماعیل رهگذر و مهدی و آقای پهلوانی نبودند، عیسی در همون موستاق پیش چشم حسن آقا به همین وضع و شرایط می رسید؟!!

از وبلاگ طاها صفایی
http://best_geoman.cloob.com

آخرین شب پیش از سفرش به نپال برای همین صعود بهش گفتم تو در موستاق در ارتفاع کمی کم آوردی و به اصرار صعود کردی. نکنه باز بخوای...

صعود به ماناسلو ۱۳۹۰

از گزارش دکتر مسعود حمیدی در وبلاگ کوهستان (محمد حسن نجاریان)

طی یک شب اقامت در کمپ دوم , حال عمومی عیسی بدتر شد ودر نهایت منجر به بروز استفراغ شد . به ناچار برای وی آمپول دگزامتازون تزریق کردم که بعد از تجویز دارو و کاستن از ارتفاع وضعیت نامبرده بهتر شد .

این موضوع را به سرپرست فنی این تیم ( آقای محمد حسن نجاریان ) متذکر شده و نگرانی خود را از این موضوع به وی اعلام کردم . بعد از معاینه آقای کریم نادعلیان ( کوهنورد اراکی ) و شادروان عیسی میر شکاری ( کوهنورد جیرفتی ) بنا وظیفه اخلاقی و پزشکی , به این دو دوست اعلام کردم که وضعیت آنها رضایت بخش نبوده و با این شرایط توانایی ادامه صعود را نخواهند داشت . به هر حال هر دوی این عزیزان تصمیم به ادامه صعود گرفته و به پیشنهاد و هشدار من توجهی نشان ندادند .

از طرفی ساعتی بعد نیز آقای مسعود بیات منشی ( سرپرست تیم ) با بی سیم از کمپ دوم اعلام کردند که پزشک تیم خیلی سریع باید پائین بروند . ایشان در توضیح علت این تصمیم به نامه فدراسیون کوهنوردی اشاره کردند که در آن نامه پزشک تیم تنها مجاز به صعود تا کمپ دوم می باشد !

آقای نجاریان با بی سیم مراتب نگرانی خود را به آقای بیات منش( مستقر در کمپ دوم ) اعلام کرده و تآکید میکند که با توجه به شرایط موجود , نیاز مبرمی به حضور پزشک در کنار بچه های تیم وجود دارد که با مخالفت ایشان مواجه شده و دوباره به پائین رفتن من حکم میکنند . موضوع نگران کننده ای که ذهن مرا به خود مشغول کرده بود وضعیت نامساعد بسیاری از نفرات بود که احتمال و ضرورت مراقبت های پزشکی را قوت می بخشید . چنانچه در ادامه روند صعود مشاهده میگردد که چهار نفر از اعضای تیم با کمک اکسیژن موفق به صعود قله میشوند. آقای کریم نادعلیان نیز قصد صعود قله را با اکسیژن داشتند که بدلیل مطلوب نبودن وضعیتشان , از کمپ چهارم مجبور به بازگشت می شوند .

از گزارش حسن نجاریان

عیسی را به چادر دیگر دعوت می‌کنم، بلادرنگ قبول کرده وسایل خود را جمع می‌کند و به چادر ما می‌آید، در فاصلۀ بین دو چادر احوال ایشان را جویا می‌شوم که از سردرد احساس نارضایتی می‌کند. به او پيشنهاد می‌کنم که اگر فردا حال خوشی نداشتی، با شرپایی که قرار بود با یکی از دوستان (نادعلیان) پایین برود، بازمی‌گردی. به اومی‌گویم: « تو با آنها حتماً برگرد». می‌خندد و در بین خنده‌های آرامش می‌گوید: "من برای قله آمده ام".

رسیدن ما به کمپ 4 تا نزدیک غروب طول می‌کشد. با رسیدن به چادر کمپ چهار مشاهده می‌کنیم عیسی در چادر است و پایین نرفته ایشان بی قرار و باز از سردرد می‌نالد!

بعد از آخرین تماس با دکتر دیگر امکان گرفتن تماس نیست گویا یا آنتن نمی‌دهد، یا به منظور ذخیره، باطری خاموش است، تلفن ماهواره تیم هم جواب نمیدهد، از این ‌رو با تلفن ماهواره‌ای علی‌محمدی دست به دامان دکترهای ایران می‌شویم، دکتر خوشخو در دسترس نیست از همسر علی‌محمدی تلفن دکتر جوراب چي را گرفته و هم‌کلامش ‌شده ایشان از وضعیّت او می‌پرسد و این‌که در شلوار ادرار و مدفوع کرده یا نه؟ که متأسّفانه جواب مثبت است. دکتر اعلام می‌دارد برایش دعا کنید و سریعاً به پایین انتقالش دهید.

در وبلاگ ایاز (محسن سعید زاده) http://ayazmount.ir از قول حسین مقدم آمده است:
پروانه کاظمی می‌گوید که: " این (عیسی) دیگر کیست که اینجا امده؟ دیشب نگذاشت بخوابیم و تا صبح به بدنه چادر میزد و خودش را هم خراب کرد"

نیما داخل چادر آمده یکی از کپسول های استفاده نشده اکسیژن (متعلق به خانم کاظمی) را روی صورت عیسی می‌گذارد وضع او قدری آرام می‌شود. امّا ماسک را روی صورت نگه نمی‌دارد. هردم بلند می‌شود و احساس بی‌قراری می‌کند، یک بار هم وقتی من بیرون چادرها بودم با کپسول سراسیمه بیرون آمد که با سروصدای خانم کاظمی متوجّه شده او را کنترل کردیم.

آنچه که گفته شد برای این است که بپرسیم

آیا تشخیص بیماری عیسی چنین دشوار بود؟
آیا سرپرست تیم نباید بسیار زودتر تصمیمی برای بازگرداندن عیسی می‌گرفت؟
آیا نگاهی به سابقه‌ی عیسی، بیماری (ارتفاع) او در کمپ ۱ نوشاخ و صعود دشوار و پرخطر او به موستاق آتا در حال بیماری (ارتفاع) می‌توانست راه‌گشای گرفتن تصمیمی باشد که او را از چنین مرگی برهاند؟

آیا عیسی میرشکاری از مشکل خود با ارتفاع و بروز بیماری آگاه بود؟
آیا عیسی اصلا چیزی در مورد بیماری ارتفاع می‌دانست؟
آیا دیگرانی که هم‌راه سفر بی بازگشت او به ماناسلو بودند از بیماری ارتفاع چیزی می‌دانستند؟
آیا اگر مسعود حمیدی تصمیم می‌گرفت به نامه‌ی فدراسیون و دستور سرپرست اعتنا نکند و در کنار تیم بماند، عیسی زنده می‌ماند؟

حسن نجاریان شرایط عیسی را آن‌چنان‌که در گزارش خود نوشته است، مرگ‌بار ندیده است، اما...

- بر اساس گزارش دکتر حمیدی، نشانه‌های بیماری ارتفاع در عیسی از کمپ ۲ شروع شده است و بارها از او درخواست کرده‌اند که به صعود ادامه ندهد.
- اگر اصرار عیسی به صعود و وخیم شدن حال او، آن‌طور که در این برنامه هم اتفاق افتاده است، صعود و سلامتی دیگر اعضای تیم را به خطر بیاندازد، چه باید کرد؟
- در این حال وظیفه‌ی قانونی و اخلاقی حسن نجاریان چیست؟
- هدایت تیم به قله و رها کردن بیمار؟ و یا
- اعلام وضعیت اضطراری برای نجات بیمار به‌جای صعود؟ دم مسیحایی برای عیسی؟

پایان خوش سفر کدامست؟

صعود تیم به یاد هم‌نورد بیماری که با رویای قله جان می‌سپارد؟

شیرینی زنده بودن دوستی، انسانی، مردی و زنی که هنوز نفس می‌کشد، هنوز حرف می‌زند، هنوز رویای صعود دارد و هنوز هست!

شیرینی بودن عیسی، اگر که میشد و اگر که بود
و شاید
راز دم مسیحایی عیسی در مرگ غم‌بار او در این بهار بود.


شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۹۰

حادثه - مرتضی آهویی ۲ مهر ۱۳۹۰ بند یخجال - تراورس تیرولی


روز جمعه ۱ مهر ۱۳۹۰ مرتضی آهویی ۲۶ ساله متولد ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۴، دانشجوی رشته عمران، سنگ‌نورد و مربی سنگ‌نوردی در بند یخچال دچار حادثه شد.
ظهر روز جمعه ۱ مهرماه یکی از مربیان سنگ نوردی کشور که در حال آموزش سنگ نوردی به کارآموزان در منطقه بند یخچال بود دچار حادثه شد و به بیمارستان انتقال یافت.
شرح مختصر این اتفاق را از زبان یکی از شاهدان عینی می خوانیم:
" حوالی ساعت ۱۲ روز جمعه مرتضی آهویی که در منطقه‌ی موسوم به "زمین فوتبال" واقع در ارتفاعات شمال تهران در حال آموزش و اجرای عملیات "تی رل"   بود به شدت با سنگ برخورد کرد و دچار مصدومیت شدید شد.  با توجه به حضور انبوه سنگ نوردان در این منطقه بلافاصله عملیات امداد آغاز شد. متاسفانه هلیکوپتر هلال احمر ابتدا حاضر به پرواز نشد و مصدوم توسط امدادگران به منطقه دیگری که خلبان برای فرود مناسب تشخیص داده بود منتقل گردید. سپس هلیکوپتر بر فراز منطقه به پرواز درآمد. پس از ساعتها معطل ماندن مصدوم در حال درد و پس از چند بار دور زدن منطقه،  خلبان با اعلام اینکه منطقه مورد نظر را پیدا نکرده!!! امداد هوایی را پایان داد. حوالی ساعت پنج، امداد گران با ناامیدی از امداد هوایی  با همراهی سنگ نوردان و کوه‌نوردان، آهویی را با برانکارد به میدان دربند منتقل کردند. مصدوم که به خاطر تکانهای ناشی از انتقال با برانکارد از درد به خود می پیچید در میدان دربند نیز بیش از نیم ساعت منتظر آمبولانس ماند سپس به بیمارستان انتقال یافت. "
حال عمومی آهویی که از صبح روز دوشنبه تا عصر در بیمارستان پارسیان تهران تحت عمل جراحی قرار گرفت رضایت بخش است. متاسفانه زانو و مچ پای راست و انگشتان هر دو پای این مربی جوان تهرانی دچار شکستگی شده و وی مدتها از دنیای سنگ نوردی به دور خواهد بود.
امیدوارم مرتضی هر چه زودتر سلامتی خود را به دست آورد.

باشگاه کوه‌نوردی اسپیلت هنوز خبری در باره‌ی این حادثه منتشر نکرده است اما در گفتگوی کوتاهی با ذبیح‌الله حمیدی مسئول باشگاه، وی گفت که مرتضی بدون هیچ حمایت و مکانیزم ترمزی و با فرض اینکه در وسط مسیر متوقف خواهد شد، خود را بر روی طناب رها می‌کند. او نه تنها در میانه‌ی مسیر متوقف نمی‌شود، بلکه با سرعت به سوی سنگ مقابل می‌رود و در هنگام برخورد پای خود را به سنگ می‌کوبد که شاید این عمل او هر چند باعث بروز شکستگی‌های متعددی در زانو و انگشتان هر دو پای او شد، اما جانش را نجات داد. او هم اکنون در بیمارستان است و چند عمل جراحی بر رویش انجام شده است.

از زبان مرتضی آهویی
"در روز جمعه مورخ 2 مهرماه با چند تن از دوستان خودم که در طی چند هفته پیش از آن به ایشان آموزش‌های سنگ نوردی را ارائه می‌دادم و با ایشان تمرین میکردم در بند یخچال حضور یافتیم. با توجه به اینکه این کلاس رسمی نبود و شرکت کنندگان کلاس‌های کارآموزی و بعضا پیشرفته سنگ نوردی را گذرانده بودند، برنامه‌ای که برای آن روز تعیین کردم، تی رل یا به عبارت دقیق تر “tension rop” بود. این عملیات که در امداد و نجات کار برد فراوان دارد را به صورت تجربی از مربیان پیشین، دوره‌های امداد و نجات و به طور تکمیلی در آتش نشانی فراگرفته بودم و تا قبل از روز حادثه بیش از 15 بار به صورت کامل و بی نقصی آن را اجرا کرده بودم. برای این کار ابتدا دوسر طناب را در کارگاههای سنگ‌های چکمه و کار آموز ثابت کردم و پس از جمع کردن دینامیک طناب، تا نیمه های مسیر سنگ کار آموز تا چکمه را دست به طناب و با قرقره ساده رو به بالا طی کردم. میزان کشیدگی و اصطلاحا شکم طناب را برای این کار مناسب تشخیص دادم. همانند دفعات پیشین، هنگام اجرای عملیاتی که می تواند جنبه مخاطره آمیز داشته باشد و به منظور جلوگیری از خطراتی که می تواند بقیه را تهدید کند ابتدا خودم به تنهایی آن را انجام می دهم سپس سایرین به همان کار اقدام می‌کنند. برای همین با استفاده از قرقره دوتایی بلبرینگی (tandem) از سنگ مبدا یعنی چکمه فرود رفتم که با توجه به سرعت بیش از حد، طناب اصطلاحا شکم لازم را پیدا نکرد و مستقیما با سنگ مقصد یعنی کارآموز برخورد کردم. هنگامی که متوجه شدم  سرعت من غیر قابل کنترل بوده و حادثه اجتناب ناپذیر است فقط توانستم با تمرکز خودم از چرخیدن در فضا جلوگیری کرده و ازروبرو و با هر دوپا با سنگ برخورد کنم. با توجه به شدت ضربه مجددا به عقب پرت شدم و از سنگ فاصله گرفتم و دوباره با سنگ برخورد کردم و بر روی طناب معلق ماندم. دوستانم بلافاصله از روی طناب مرا به روی سنگ منتقل نمودند. طبق نظر دکتر معالج در صورتی که از پهلو یا پشت و یا با یک پا با سنگ برخورد می کردم مرگ و یا ضایعه نخاعی حتمی بود.
زمان حادثه حدود ساعت 12.30 بود. به تدریج سایر سنگ نوردان و امدادگران خودشان را به من رساندند و از هلال احمر کمک خواستند. خوشبختانه امداد هوایی برای کمک رسانی اعلام آمادگی کرد. به نیروهای حاضر در بندیخچال اطلاع داده شد که زمین فوتبال برای فرود هلیکوپتر مناسب نیست و زمین ورزش برای این کار مناسب‌تر است. با برانکارد از کنار سنگ مریم به سوی دیگر رودخانه منتقل شدم و در مجاورت منطقه موسوم به زمین ورزش منتظر امداد هوایی ماندیم. پزشک بیمارستان میلاد که از طریق هلال احمر مرا پذیرش کرده بود، تزریق هرگونه مسکن را برایم ممنوع کرده بود. با توجه به سرد شدن بدنم درد شدیدی مرا آزار می داد. حوالی ساعت 16.30 از شنیدن صدای هلیکوپتر بسیار خوشحال شدم. هلیکوپتر بالای سرمان پرواز می‌کرد ولی فرود نیامد. طبق گفته اطرافیانم پس از چرخیدن در اطراف بند یخچال ابتدا به طرف توچال و بعد از آن کلکچال سپس دره اسون رفت  و پس از دقایقی با اعلام اینکه منطقه را پیدا نکرده وسوخت ندارد به پایگاه خود بازگشت و امداد هوایی پایان یافت.
به تشخیص امدادگران پس از تزریق مسکن و برای جلوگیری از اتلاف وقت بلافاصله با برانکارد به ایستگاه  تله‌سی‌یژ سپس به پایگاه هلال احمر در میدان دربند منتقل شدم. پس از نیم ساعت آمبولانس رسید و ابتدا به بیمارستان اختر رفتم با مناسب ندیدن شرایط آن مکان و با توجه به اینکه بیمه نبودم با صلاحدید اطرافیان ابتدا به بیمارستان آتیه برده شدم که با توجه به عدم پذیرش مرکز آتیه به بیمارستان پارسیان انتقال یافته و بستری و پس از سه روز تحت عمل جراحی قرار گرفتم. به تشخیص دکتر معالجم زانو و انگشت پای راست و پاشنه پای چپم دچار شکستگی شدید شده و ماهها از نعمت راه رفتن محروم خواهم بود.
ذکر یک نکته:
دلیل اصلی این حادثه، اشتباه من در محاسبه دینامیک طناب و کشیدن بیش از حد آن و استفاده از قرقره دوتایی بلبرینگی tandemبود. متاسفانه با اینکه از ریزه کاریها و اصول ایمن سازی این عملیات به خوبی آگاه بودم و تجربه زیادی هم در اجرای آن داشتم، اشتباه شخصی باعث حادثه شد. امیدوارم اشخاص دیگری که قصد چنین کاری را دارند تمامی شرایط ایمن را در نظر داشته باشند تا مانند دچار حوادثی اینچنین نشوند.
در پایان از زحمات تمامی کارکنان پرتلاش هلال احمر، امدادگران عزیز و سنگ نوردان گرانقدر به ویژه رحمان نظمی، مهدی شهرابی، حامد آزاد دخت، محسن منظوری فرد و سایر بزرگوارانی که نامشان را نمیدانم  یا فراموش کرده‌ام و تا پاسی از شب به من یاری رساندند کمال تشکر و قدردانی را دارم."

نتیجه‌گیری

شاید بهتر باشد که بگوییم نتیجه‌گیری اولیه، چون خبر دقیق‌تری از جزییات این حادثه منتشر نشده است اما تا اینجای کار هم - چند پرسش پیش روی ماست:

۱- مرتضی نمی‌گوید که در هنگام کار و زمان بروز حادثه کلاه ایمنی بر سر داشته است یا نه! و اگر کلاه نداشت و مستقیم به صخره برخورد کرده بود، شاید الآن زنده نبود.

۲- کشیدگی زیاد طناب باعث می‌شود که طناب اصطلاحا شکم پیدا نکند و سرعت حرکت بیش‌تر شود و مرتضی با سرعت به سوی دیگر مسیر،  حرکت و در نهایت با سنگ کارآموز برخورد کند.

۳- برای انجام کار در ارتفاع و هر کار خطرناک دیگر، کافی نیست که به حدس و گمان در مورد اتفاق پیش رو بسنده کرد، آن طور که مرتضی تصور کرده بود در میانه‌ی مسیر متوقف خواهد شد. بکار گرفتن روش‌های ایمن سازی، واجب و غیر قابل اغماض است.

۴- در مورد کمک‌رسانی به او چه می‌توان گفت؟ امداد رسانی هوایی با هلی‌کوپترهای نامناسب و خلبانانی که یا منطقه را نمی‌شناسند و یا مهارت کافی برای پرواز در کوهستان را ندارند، مشکل موجود را دوچندان می‌کنند، گاهی حمل دستی مصدوم  به پایین باعث بروز آسیب‌های دیگر و یا وخیم‌تر شدن آسیب‌های موجود می‌شود.  



حادثه - کوه‌نوردی و حادثه

بروز حادثه در کوه‌نوردی ما انگار که کاملا عادی شده و حتی به امری بدیهی تبدیل شده که گریزی از آن نیست! برایم جالب بود که روز جمعه۲ مهر ۹۰ مرتضی آهویی دچار حادثه شده و هیچ خبری از آن، جز در وبلاگ فرهنگ‌چال منتشر نشده است. حتی در وب‌سایت باشگاه کوه‌نوردی اسپیلت هم که مرتضی در آن عضویت دارد، خبری از این حادثه درج نشده است.
در بیشتر کشورها، آمار حادثه‌ها ثبت و پس از بررسی منتشر می‌شوند تا مورد استفاده‌ی دیگر کوه‌نوردان قرار گیرند و هشداری باشد تا اشتباه‌های گذشته را تکرار نکنند و البته تردید نکنید که مرور این گزارش‌ها و دقت در علت بروز حادثه، سبب کاهش آن‌ها خواهد شد.
تصمیم دارم تا تعدادی از رویدادهای بد کوه‌نوردی در ایران را بررسی کنم و گزارش‌هایی از حوادث کوه‌نوردی در آمریکای شمالی را ترجمه و منتشر کنم و از دوستان خواهش می‌کنم در مورد آن‌ها نظر بدهند و اگر شاهد رویداد بدی بوده‌اند، روایت خود را از آن و آن چه که خود دیده‌اند بنویسند.