سه‌شنبه، مهر ۱۲، ۱۳۹۰

حادثه - کامران زورقی ۸ مهر ۱۳۹۰ شیرپلا

دوستان اطلاع دادند که روز جمعه ۸ مهر ۱۳۹۰ کامران زورقی در بازگشت از شیرپلا و به قصد رفتن به بندیخچال، پایین‌تر از نردبان فلزی و پایین‌تر از چشمه، در تلاش برای صعود سنگی کنار رودخانه، از ارتفاع حدود ۶ متر به درون رودخانه سقوط می‌کند و از ناحیه‌ی پاشنه‌ی پای چپ دچار شکستگی می‌شود.

تعدادی از کوه‌نوردان به یاری او می‌روند و با زحمت او را پایین‌تر می‌اورند و سرانجام با قاطر به پایین می‌فرستند.

در حین امداد، هلی‌کوپتری هم در آسمان پرواز می‌کند که چند امدادگر را به شیرپلا می‌برد و آنها سپس به محل حادثه فرود می‌آیند.

کامران در حین صعود کفش اسپرتکس به پا داشته که بر اثر عبور از رودخانه خیس بوده است.

اطلاعات بیشتری متاسفانه تا این لحظه در اختیار نداشتم

اما چند نکته:

۱- اگر کامران مهارت و آمادگی لازم برای این صعود را داشته، احتمال قوی این است که کفش اسپرتکس خیس باعث سر خوردن و سقوط او شده باشد. (اهمیت توجه به کفش و لباس مناسب در هر صعود)

۲- همراه او در هنگام افتادن کامران ظاهرن عکس العمل مناسبی نشان نداده است و یا نتوانسته است کمکی به او بکند. (اهمیت آموزش حمایت‌چی)

۳- در سنگ‌نوردی در طبیعت، ایرانیان به‌ندرت از پد بولدرینگ استفاده می‌کنند، استفاده از پد جلوی بسیاری از این نوع آسیب‌ها و یا شکستگی‌ها را می‌گیرد.

۴- نمیدانیم که کامران در حال صعود کلاه ایمنی بر سر داشته یا نه!

۵- امدادگران اگر می‌دانستند که هلی‌کوپتری به شیرپلا خواهد رفت، مسیر امداد را به بالا و به سمت شیرپلا تغییر می‌دادند چون مسیر هم کوتاه‌تر و هم ساده‌تر بود.

۶- گفته می‌شود که هلی‌کوپتر برای شکستن ساده‌ی پا و یا دست، اقدام به پرواز نمی‌کند و مصدوم باید ننه من غریبم خوبی راه بیاندازد تا هلی‌کوپتر به پرواز درآید.

۷- شاهد حادثه و امدادگر کامران، محمد صنعت‌کاران بخش عمده‌ی این اطلاعات را به من داد.

دوستان گرامی اگر از این حادثه اطلاع بیشتری دارند، آن را منتشر کنند تا به کمک هم بتوانیم بررسی سریع و دقیقی داشته باشیم و جلوی تکرار آن را در آینده بگیریم.

پ ن ۱

گزارش آرش نقافی را از همین حادثه بخوانید - http://newbie.blogfa.com/post-297.aspx

پ ن ۲ - از گزارش آرش نقافی

قرارگاه داوودی دور از دست رس نبود و شاید در فاصله کمتر از ۲۰۰ متری قرار داشت که مصدوم اظهار کرد سردش شده. دردش زیاد شده بود و تورم پاش دیگه کامل شده بود. این شد که بلافاصله با شنیدن صدای آقای یغمایی که :"یکی بره داوودی پتو بیاره" خیز برداشتم به سمت داوودی. وقتی دید دارم می رم گفت ۲ تا انفرادی هم بیار.

تو پناهگاه داوودی یک آقا و یک خانم دیگه هم بودند که در کمال تعجب اون آآقا بهم گفت انفرادی ندارن!!!!! باورم نمی شد که اینها توی کوله هاشون طناب انفرادی نداشته باشن ولی خب تا اومدم بیرون دیدم یک انفرادی جلوی در به نرده ها بسته شده. همونو به همراه پتو ازش گرفتم و تعجبم کاملتر شد وقتی دیدم خیال ندارن بیان کمک! البته هیچ نه تنها هیچ کمکی نکردند که به من پیغام دادن به همکارشون (همون آقای یغمایی) خبر بدم که ساعت ۴ در قرارگاهو می بندن و می رن پایین!

هیچ نظری موجود نیست: