یادداشت
زیر را محسن سعیدزاده پست کرده که به لحاظ اهمیت، به بازنشر آن در این
وبلاگ میپردازم. متاسفانه رویهای که او از آن گلایه میکند تازگی ندارد و
این جا و آنجا روی میدهد و معلوم نیست چه کسی یا سازمانی مزاحمتهای
اینچنینی را سر و سامان میدهد و یا تشویق میکند؟
در
کجای اساسنامهی هیاتهای کوهنوردی عنوان شده که آنها و تنها آنها حق
دارند کوهنوردی کنند و یا اینکه آنها هستند که به دیگران اجازهی
کوهنوردی میدهند؟
اساساسنامهی فدراسیونهای ورزشی را بخوانید، همهجا از تشویق و حمایت و پشتیبانی از ورزشکاران صحبت شده است و حالا این کجرفتاریها چگونه به تحکیم دوستی و گسترش صمیمیت در جامعهی کوهنوردی خواهد انجامید؟
اساساسنامهی فدراسیونهای ورزشی را بخوانید، همهجا از تشویق و حمایت و پشتیبانی از ورزشکاران صحبت شده است و حالا این کجرفتاریها چگونه به تحکیم دوستی و گسترش صمیمیت در جامعهی کوهنوردی خواهد انجامید؟
متن پست ایاز:
""اواخر سال 89 كه به فكر تشكيل يك گروه
كوهنوردي فعال و همه گير در زنجان افتاديم، گرفتن نمايندگي انجمن زنجان پيشنهادي
بود كه يكي از دوستان روي ميز پيشنهادها گذاشت. پيشنهادي كه بعدها با توجه به ضعف
گزينه هاي ديگر مقبول افتاد و از اوايل سال 90 جمعي كه تشكيل داديم رسما نمايندگي
انجمن كوهنوردان ايران در زنجان شد. دوندگي هاي بي حساب فرشاد اسماعيل زاده ، معبود توحيدي
نژاد و من و زدن قيد زندگي شروع و استمرار خوبي را رقم زد. در يك سال و اندي گذشته از عمر اين جمع كوهنوردي
شاهد تنگ نظري ها و سنگ اندازي هاي بسياري از سوي برخي از كوهنوردان شهر بوديم.
وانفسايي بود براي خودش! جرممان فعاليت خوب و شناخته شدن بيش از پيش هر روزه اش
بود و عكس العملمان دراز كردن دست دوستي به سوي هر آنكه با ما بد بود.
هيات كوهنوردي كه طبق معمول با هر جمع
كوهنوردي اي كه مستقل از او عمل كند راديكال برخورد مي كند با ما نيز همان كرد
هنوز پس از يك سال و نيم فعاليتي كه بي شك در تاريخ اين شهر و استان بي سابقه بود
هيات كوهنوردي زنجان اين تشكل كوهنوردي را به رسميت نمي شناسد. متاسفانه انجمن
كوهنوردان ايران نيز هيچگاه به ما به چشم يك فرزند، فرزندي كه در سالهاي اول
زندگيش نياز به مراقبت و توجه دارد نگاه نكرد. سرش به كار خودش گرم بود و ما هرچه
كرديم با اتكا به نيروي جواني بود و همفكري همه دوستان.
امروز اما تحقير اين جمع جوان به اوج خود
رسيده است.
فدراسيون كوهنوردي يك كشور كه گويا قرار است گرداننده اصلي كوهنوردي
مملكت باشد و با همه اقشار آن پدرانه برخورد كند نماينده اش را بازخواست مي كند كه
چرا در جمعي حضور يافته كه نام «انجمن» را يدك مي كشد.
هيات كوهنوردي يك شهر با
جوانان فعال و احتمالا! آينده دارش چنان برخورد مي كند كه تو گويي بزهكاران در
رفته از زندان هستند و اگر از زير يوغشان خارج شده ايم بايستي با تحريم فلجمان كنند.
اما ما هميشه بر اين نكته ثابت قدم بوده
ايم كه نان بازو مي خوريم منت ارباب نمي كشيم. ما اگر به اين ذلت ها تن داده بوديم
امروز مثل خيلي ها به خيلي جاها! مي رسيديم. در زندگي چيزهايي مهم تر از افتخارات
پوشالي و زودگذر وجود دارد كه تا لحظه مرگ با انسان مي ماند.
در آخر به همه همشهرياني كه انجمن زنجان را
مي شناسد، آنها برايش كف زده اند و آنها كه به سويش سنگ انداخته اند و ديگر
كوهنوردان كشور كه از دور نگاهي بر اين جمع نوپا و جوان كوهنوردي زنجان دارند عرض
مي كنم اين بوته نرم اكنون به درختي تنومند تبديل شده و در مقابل باد و بارانش
گزندي نخواهد بود. تو بگذار تنگ نظر تلاشش را بكند انتهاي راه ما به خورشيد است.""
لینک پست ایاز:http://dadadagh.blogfa.com/post-503.aspx
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر