سهشنبه ۵ خرداد بود که مهدی خبر داد که مصطفی از رینه به او تلفن کرده و نگران گروهی است که او به گوسفندسرا برده است و هنوز برنگشتهاند ، آنها گروهی از بندر عباس بودهاند و تصمیم داشتند از مسیر جنوبی به دماوند صعود کنند. خبر را به چند نفر از دوستان انتقال دادم و خودم خبر دیگری نداشتم تا ۴شنبه،
۴شنبه به دعوت دفتر نمایندگی انجمن در همدان (در حال تاسیس)، با عباس محمدی و حسن زرینقلم عازم همدان و در حال رانندگی بودم که sms خبر ناگوار کشته شدن کوهنوردان در دماوند را دریافت کردم، تا پیش از آن امیدوار بودم که خبر نادرست باشد و به مصداق ضربالمثل انگلیسی no news, good news آرزو میکرم که هیچ خبری در مورد آن دریافت نکنم، ولی افسوس که خبر بد رسید.
مرگ غمانگیز ساجده کشمیری، حمید ترابی و فرخنده معماری هفته نخست خرداد ۸۸ را به هفتهای سیاه کوهنوردی ایران بدل کرد.
و اما
این پایان ماجرا نیست،
با تاسف ساعت ۱۸۰۰ روز گذشته(۵شنبه ۷ خرداد) هنگامی که من و عباس سرگرم خداحافظی از دوستان و بازگشت به تهران بودیم، زنگ تلفن همراه حسن زرین قلم به صدا درآمد تا خبر ناگوار دیگری را بدهد،
محمدرضا کاشفی در حال رافتینگ در رود کارون دچار حادثه شده و در حال CPR بر روی او هستند که تا آن زمان جواب نداده بود.
همدان، خرداد ۸۸
همایش تجلیل از هیمالایا نوردان تیمهای ملی
کف و دست و تشویق و تقدیر
دیدن بسیاری از چهرهّهای کوهنوردی، به ویژه آنها که از دو نسل پیشتر در این مراسم گرد هم آمده بودند
حضور ۳ نفر از هیات مدیره انجمن کوهنوردان ایران در همایش که مجری جلسه، آنها را ندید و یادداشت اعلام حضور آنها را هم که کسی از هیات همدان به او داد، نتوانست بخواند، شاید خیلی بد خط بوده است.
۵شنبه ۷ خرداد ۸۸ و صعود به قله الوند، الوند زیبا و باشکوه که از سال ۱۳۵۵ در رویای صعود دوباره آن بودم و امکان آن را نیافته بودم
زیبایی خیره کننده و رویایی دشت میشان و تخت نادر و، الوند، شیر هوشیار و نگاهبانی که ایران و همدان را میپاید.
و
از حادثه سقوط خودم در یک چاله برفی و آسیب پایم و از گروه امداد و نجات دکوراتیو و کاملا نمایشی هلال احمر، بعدا خواهم گفت
گروه امداد و نجاتی که یک باند کشی در بساط ندارد!!!!
صدها و هزاران رحمت به آه دردمندان!
آمبولانسهایی که فهمیدم سرویس رفت و آمد گروه نمایش هلال احمر بودند
و اینکه حادثه دیده باید در قسمت بار وانت بنشیند یا بخوابد!!!!
گفتم سالهاست که گوسفندها هم کنار راننده مینشینند!
فرود با پای دردناک را به خطر سفر در پشت وانتبار ترجیح دادم و لنگان لنگان به شهر آمدم
همه چیزمان، انگار باید به همه چیزمان بیاید
وداع تلخ و غمبار وبلاگ نویس، شاعر و کوهنورد بندری، ساجده کشمیری و دوستانش را تسلیت میگم و امیدوارم خبر دیگری از محمد رضا کاشفی نیاید، جز خبر بهبودیاش.
هفته سیاه خرداد،سیاهتر مباد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر