سه‌شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۶

کوه نوردی فنی و حفظ محيط کوهستان

بخش سوم

ورود منتقد ادبی به بحث و دیدگاه های او را به صورت مستقل در بخش سوم این پست منتشر میکنم با این تاکید که روی سخن او عمدتا کاظم فریدیان است.

سلام کاظم فریدیان ؛

می­خواستیم یک "عزیز" هم اضافه کنیم که یادمان آمد ممکن است شما برداشت "مزورانه" از آن داشته باشید ( پست نقد آقای رامین شجاعی در مورد فدراسیون در وبلاگ کوه­نوشت و کامنت­های ذیل آن را که حتماً خوب به ­یاددارید ) ؛ هرچند در "ژست­"های داخل استودیو قبل از نمایش فیلم « از ببر هم راه ­راه ­تر » – آن­جا که بالاجبار می­خواستید از آقای رامین شجاعی نام ببرید – هنگام بیان عبارت "... به اتفاق یک دوستی،آقای رامین شجاعی ..." ، انگارۀتان را فراموش کردید که ممکن است اندکی و اقلیتی از آن­ها که روبه ­روی پنجرۀ جعبۀ جادو نشسته­ اند ، مانند خودتان از کلمۀ "دوست" ، برداشت "مزورانه" کنند و ... ؛ بگذریم ؛
.
بحث ­های خوبی میان آقای محمدی ، شما و دوستان مطرح شد ؛ ما هم استفاده کردیم ؛ اما آن­چه باعث می­شود این چند خط را برای شما سیاه کنیم ، "ژست" و ادعایی بود که در آخرین خط ،خطاب به یکی از دوستان گرفته و نوشته ­بودید ؛ خوب البته شما راست می­گویید ؛ شما همواره ودر همه حال راست می­گویید ؛

هم در اعلان هدف از برگزاری برنامۀ غار پراو ؛

هم در گزارش برنامۀ غار پراو ؛

هم در پذیرش اشتباه­ هایی که در آن برنامه متوجه شما بوده­است ؛

هم در تنظیم « ویژه ­نامۀ غار پراو » ( گاه­نامۀ شمارۀ 12 انجمن ) توسط دوست صمیمی­تان و معرفی « مرحوم امیر احمدی » به عنوان سرپرست برنامه­ ای مجزا و بی­ربط به برنامۀ شما ؛

هم در مخابرۀ خبر صعود قلۀ اصلی برودپیک ؛

هم در بیان دلیل مخابرۀ آن خبر ؛

هم در گزارش و بیان دلایل عدم موفقیت در برودپیک ؛

هم در دلیل استفاده از پرچمی من ­درآوردی در ک2 ؛

هم در استدلالی من ­درآوردی ­تر در مورد پرچم رسمی کشور ؛

هم در مخابرۀ خبر « صعود قلۀ ک2 با پرچم کشورمان » به واحد مرکزی خبر صداوسیما ؛

و حالا هم در پاسخ به دوست ؛

راست می­گویید ؛ "کدام­یک از کسانی که درست و غلط ، راست و دروغ ، با و بی ­بهانه راجع به شما اظهار نظر می­کنند تا به حال از شما جواب شنیده­ اند ؟" ؛ خوب معلوم است ، هیچ­کس ؛ گفتیم که شما راست می­گویید ؛ واقعاً اگر از این مرتبۀ اخیر و استثنایی صرف­نظر کنیم ، کدام­یک از این کسان تا به حال از شما با نام « کاظم فریدیان » پاسخ شنیده­ اند ؟ خب معلوم است ، هیچ­کس ؛ گفتیم که شما راست می­گویید ؛ چون برخی از آن کسان ، بدون نام یا با نام­های دیگر پاسخ شنیده­ اند ؛ دیدید بی ­دلیل نبود که می­گفتیم شما راست می­گویید ؟ شما آن­قدر راست گفته­ اید و فضا را با راستی عطرآگین کرده­ اید که دیگر همه خجالت می­کشند یا جرأت نمی­کنند دروغ بگویند چون به طرفة­العینی دستشان رو می­شود ؛

راستی ، یکی از آن نشست ­های­ ماهانۀ انجمن کوه­نوردان ( شهریور 1385 ؟ ) را که در آن یکی از مربیان و پیش­کسوتان ، گزارشی از برنامۀ تلاش خود و هم­نوردانش بر روی کوه « موست­آق ­آتا » ارایه نمود ، یادتان می­آید ؟ و آن « خبر دروغ صعود قله » که توسط یکی از اعضای تیم در ارتفاع 7000 متری به کشور مخابره شده­ بود ؟ حتماً خاطر مبارکتان هست که ایشان در آن گزارش ، آن عمل را به شدت تقبیح کردند و خواستار برخورد جدی جامعۀ کوه­نوردی با چنین پدیدۀ شومی شدند ؛ سؤالتان را از ایشان در این مورد با آن "همه پرروییِ" – همان خصلت و خصیصۀ بارزی که خودتان هم به آن اعتراف دارید – ، با آن "ژست" حق ­به ­جانب و معصومانه – تو گویی خودتان هرگز مرتکب چنین خبط و خطایی نشده­ اید – ، با آن تاکتیک « فرار به جلو » و استراتژی « کی بود کی بود من نبودم » به خاطر دارید ؟

"ژست نه ؟"

"نمایش نه ؟"

"پس چه ؟"

چه­طور شما برای « خودتان » در ارتفاع حدود 5000 متری پای­گاه برودپیک و در داخل چادر و موقعیت پایدار ، « حقّ جوّزدگی » قائل هستید و انتظار دارید دیگران توضیحات و توجیهات شما را بی ­هیچ اما و اگری و دربست قبول کنند اما برای « دیگران » در ارتفاع حدود 7000 متری و در هوای آزاد و موقعیت ناپایدار ، چنین حقی قائل نیستید ؟ خوب البته شما حق دارید ؛ تحت هر شرایطی حق با شما است ؛ چه قله را صعود کنید چه نکنید ، چه جوزده باشید چه نباشید ، چه راست بگویید چه نگویید ، چه دروغ بگویید و چه بعد توجیه کنید ، تحت هر شرایطی حق با شما است ؛ تحت هر شرایط ؛ حتی آن­جا که در مقابل چشمان صدها و صدها تماشاگر جعبۀ جادو ، سوار بر موتوسیکلت از خط ممتدِ مضاعف وسط خیابان عبور می­کنید و به محدوده و حریم کسانی که در سمت دیگر و برخلاف جهت شما حرکت می­کنند تجاوز می­کنید ؛ نگفتیم تحت هر شرایطی حق با شما است ؟

چند روز پیش سال­روز درگذشت مردی به ­واقع شهیر و بزرگ بود ؛ و جالب آن­که او نه برای شهرت تلاش کرد و نه برای بزرگی ؛ در طی این سال­ها کم نبوده­اند کسانی که کم­تر یا بیش­تر از او مدال و مقام آوردند ، شاید به ­زعم خود مشهور هم شدند ، اما بزرگ ؟ بسیاری سعی کردند مانند یا لااقل بدیل او شوند اما هرچه بیش­تر دست ­وپا زدند بیش­تر در باتلاق خودساخته فرو رفتند ، غافل از این­که او برای « تختی ­شدن » تلاش نکرد ؛ او خودِ خودش بود و بدین ­ترتیب همه چیز به سراغش آمد ؛

در طول چند صباحی که از نعمت تن برخوردار شده­ ایم ، « شناخت » همواره مهم­ترین دغدغۀ ذهنی ­ام بوده ­است ؛ نمی­توانم بگویم که در زمینه­ های مختلف و نامتناهی آن ، چه ­قدر پیش­رفت داشته­ ام یا اصلاً توانسته ­ام در آن زمینه ­ها و وادی­ها وارد شوم یا خیر ، اما یک چیز را می­توانم بگویم ؛ این­که شناخت برخی چیزها و افراد ، خیلی سخت و بر عکس ، شناخت برخی دیگر خیلی آسان است ؛

برای بسیاری ، این­که « مالوری » اولین بوده یا « هیلاری » ، « مسنر » فلان کار را انجام داده یا « کوکوچکا » بهمان کرده ، « بانینگتن » چنین گفته یا « لافای » چنان وصیت کرده ، « مرحوم اوراز » برای کشور افتخار آفریده یا « مرحوم خادم » مرزها را درنوردیده ، و فهرست بلندبالایی از نام­ها و کارهایی از این دست ، مهم است ؛ واقعاً هم مهم است ؛ اما بیش و پیش از آن ، « شخصیت » آن­ها که در پس آن نام­ها و کارها قرار دارند اهمیت دارد ؛ اشکالی ندارد ، می­تواند برای شما و برای آن بسیاری ، مهم نباشد ؛ اما خب ، چه می­شود کرد ؟ یک عده­ ای "شکست ­خورده" و احتمالاً علیل و فقیر و حسود و بخیل و ... و ( به ­طور کلی ) دارای هرگونه صفت نکوهیده­ ای – که می­توان به ناقد و منتقد منتسب کرد – ، پیدا می­شوند که این چیزها برای­شان مهم باشد ، سر خود را به هر کسی رهن ندهند ، دست­هایشان بی ­دلیل و از سر هم­رنگی جماعت برهم نخورد ، گوش­هایشان را به باورکردن هر چیزی عادت ندهند و چشم­هایشان را به ظاهر ندوزند ؛ برای­شان مهم­تر از ظاهر و نمای ساختمان ، پایه و استخوان ­بندی آن باشد و مهم­تر از ظاهر و رنگ خودرو ، قوای ­محرکۀ آن باشد ؛ چه درغیراین ­صورت ، دکورهای شهرک سینمایی را باید ساختمان­هایی زیبا به حساب آوریم و آردی را هم پژو ( چون شما خیلی به مسابقات فرمول ، "عفت { شاید هم : افت } رانندگی مایکل { میشائیل ، یا دقیق­تر : میکهائیل } شوماخر" ، "لایی ­کشیدن با سرعت 180-190 تا با مدل 206 از خانوادۀ پژو" ، "حرکت با سرعت مجاز در خط سبقت" و این اواخر هم به فیلم­سازی و "اسپیلبرگ"­ علاقه داشته یا پیدا کرده ­اید از این تمثیل ­ها استفاده شد ) ؛ آن دوست خوش­قلب اهوازی­مان و بسیاری دیگر هم ممکن است شما را از راه "صعودهای پرغرور"تان بشناسند اما خب ، اقلیتی هم شما را علاوه بر آن "صعودهای پرغرور" از راه­های دیگری هم می­شناسند ؛ و البته تقدیر الهی بر آن نبود که « مرحوم خادم » موفق به صعود ­شود تا ببینیم دیگران ایشان را از همان راه "صعودهای پرغرور"شان می­شناسند یا به سیاق و روال گذشته ، هم­چنان این صعودها را با صفت "توریستی" ، "همگانی" ، "یومارزنی بر روی طناب­های ثابت نصب ­شده توسط روس­ها و قزاق­ها" و ایضاً آمریکایی­ ها و کره­ ای­ها و پرتغالی ­ها و چک­ ها و ایتالیایی ­ها و شرپاهای نپالی به­ کارگرفته ­شده در پاکستان و سقوط ­کرده و جان ­باخته در راه صعود دیگران ، یاد می­کنند ؛ خب تقدیر این­گونه نبود ، بازهم اشکالی ندارد ؛ اشکالی ندارد که مجری برنامۀ مستند 4 سیما از شما در مورد آن طناب­های ثابت و این­که "چه کسانی آن­ها را نصب می­کنند" می­پرسد و شما به جای پاسخ صریح و دقیق ، طفره می­روید ؛ خب آن­جا که دیگر نشست­های ماهانۀ انجمن یا جلسات باشگاه نیست که برای شما ... ؛ باز هم بگذریم ؛
.
ما هم با شما موافق­ایم ؛ "انجمن باید محور فعالیت خودش را به کوه­نوردی اختصاص دهد" ؛ انجمن را چه به "بزها" ؟ تمام اعضای انجمن باید جلوی فدراسیون بست بنشینند ، ریش سفیدان انجمن باید در هر همایش و مراسمی از میهمانان ویژه دعوت کنند ، و رییس انجمن و دیگر زعما به ملاقات رییس فدراسیون بروند و پادرمیانی کنند و بگویند که حالا این بندۀ خدا یک کاری کرده ، نیتش که خیر و رعایت مسایل شرعی بوده ، هم ­باشگاهی ­ها هم که سرود جمهوری اسلامی را – حتی به­تر از تمام ورزشکاران تیم­های ملی تمام این سال­ها – از بر و بدون کوچک­ترین ایرادی و با صدای بلند خواندند و ... ، بل­که « معرفی ­نامۀ » فدراسیون برای دریافت کمک چند میلیونی ( هشت میلیون یا ده میلیون ؟ ) سازمان ورزش دریافت شود ، شاید از این طریق ، عمدۀ آن ( به قول جناب نظام­دوست : ) "پارگی هزار جای کوه­نورد مادرمرده" ترمیم شود ؛ واقعاً "حیف این همه استعداد" ؛

در پایان بابت آن پاسخ­ها و "نوشته­ ها" – هرچند با نام کاظم فریدیان نبوده است – که "نشان احترام عمیق" شما به ما بوده­ است از شما تشکر می­کنیم و متقابلاً احترام عمیق ما را نسبت به خودتان پذیرا باشید ؛ و امیدوار ایم یک بار هم که شده ، به جای "آزردگی" و "تأسف برانگیزی" ، اصل موضوع را که همان "تلنگری به بلور باورها و رؤیاها" است مد نظر داشته­ باشید ؛ این­که نوشتن و "جواب" دادن با « نام­های گوناگون » شاید اشکالی قابل ­چشم ­پوشی داشته ­باشد اما زمانی که کسی چنان "ژستی" می­گیرد و چنان ادعایی می­کند ، دیگر ... ؛


ط

۱ نظر:

ناشناس گفت...

از گرد آوری و باز انتشار آنها به نوبه ی خودم تشکر می کنم. مطالعه را بسیار آسان تر کردید