دوشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۲

آیا کوهنوردی حرفه‌ای یک ورزش است؟

ذبیح حمیدی مالک باشگاه اسپیلت در یادداشتی بر روی سایت باشگاه به بیان دیدگاه های کوه نوردی پرداخته است که اکنون شصت و دو سال دارد، کوه نوردی را ورزش نمی داند و اعتقاد دارد و منتقد جدی آن است. او معتقد است کوه نوردان به خود و به دوستان، خانواده و جامعه خود آسیب میزنند!
گرچه هنگام خواندن دیدگاه های این کوه نورد سابق ممکن است خود را، دوستی، آشنایی و یا کوهنورد دیگری را به یاد آوریم اما واقعا کوه و کوهنوردی سبب ساز مرگ و میر، آسیب های فیزیکی، اقتصادی و 
در مورد حادثه برودپیک، آسیب جدی اجتماعی است؟  

در پاییز سال ۱۳۸۸ در شماره هفتم نشریه داخلی باشگاه کوهنوردی اسپیلت و در سرمقاله آن مطلبی با عنوان «آخه این هم شد ورزش؟…» به چاپ رسید که در آن زمان مورد توجه خیلی از دوستان قرار گرفت.

اکنون همان مطلب را با بازنویسی مجدد در سایت باشگاه کوهنوردی اسپیلت منتشر می‌نمایم.
 

هدف از انتشار مجدد این مطلب روشن کردن برخی از واقعیت‌ها و نقطه‌ضعف‌هایی است که ورزش کوهنوردی و (البته به نظر من «بالفطره») با آنها مواجه است.
 

با توجه به درگذشت ناباورانه و غم‌بار ۳ همنورد جوانمان در راه بازگشت از قله برودپیک، پس از «گشایش مسیر جدید ایرانی‌ها» که حادثه‌ای بی‌نظیر در کشور و کم‌نظیر در سطح کوهنوردی جهان بود، به نظر می‌رسد بحث آسیب‌شناسی در ورزش حرفه‌ای کوهنوردی باید بیش از این و جدی‌تر از گذشته از طرف کلیه مسئولین این ورزش پیگیری و بررسی مجدد شود.
 

به هیچ‌وجه قابل تحمل نیست که جامعه کوهنوردی کشور این چنین و پی‌درپی شاهد ازدست دادن قهرمانان خود بوده و نتواند راه حل مناسبی را که مورد قبول همگان باشد ارائه نماید.
 

امیدوارم این نوشته بتواند بخشی از معایب این ورزش را نمایان و به طبع آن، راه حل مناسبی در اذهان کوهنوردان پدید آورد.
 

بحث اینکه آیا کوهنوردی حرفه‌ای یک فعالیت ورزشی محسوب می‌شود یا نه؟ در بسیاری از مجامع کوهنوردی مطرح گشته که متأسفانه تا به حال پاسخ صریحی از طرف صاحب‌نظران این عرصه به طور قطع منتشر نشده است.
 

در پایان به عنوان یک پیشنهاد درخصوص حادثه برودپیک عرض می‌کنم، هر چه سریع‌تر کمیته‌ای با حضور تمامی مسئولین این ورزش اعم از «وزارت ورزش (بخش حرفه‌ای)، فدراسیون کوهنوردی، هیئت کوهنوردی، مسئولین باشگاه‌ها و گروه‌های کوهنوردی، انجمن کوهنوردان و …» در جهت ارائه راه حلی مناسب با هدف‌گذاری «به حداقل رساندن تلفات جانی کوهنوردان ایران در هیمالیا» تشکیل گردد.
 

    ذبیح‌ا… حمیدی ـ مرداد ۱۳۹۲

و اما شرح مقاله مورد نظر که در شهریور ۱۳۸۸ به قلم اینجانب منتشر شد:
((چندی پیش در دفتر کارم میزبان دوستی بود که حدود ۳۰ سال کوهنوردی جدی انجام داده بود. از کارهای تشکیلاتی گرفته (خود ایشان مؤسس یکی از گروه‌های باسابقه کوهنوردی بودند) تا صعودهای هیمالیانوردی که در اواخر رژیم گذشته انجام داده بودند. ایشان همچنین اکثر قله‌های ایران را در فصول مختلف صعود کرده و به دلیل علاقه‌شان به کارهای فنی (بارها دیواره‌های معرف ایران را صعود کرده بود) در بین دوستانشان به کوهنورد فنی معروف شده بودند.
 

حالا ۶۲ سال سن دارند و دیگر کوهنوردی جدی انجام نمی‌دهند و کاملاً به یک منتقد جدی این ورزش تبدیل شده‌اند. دلایل مخالفتشان با کوهنوردی، منطقی و حساب شده بود. ایشان مایل بودند در جلسه‌ای در باشگاه شرکت کرده و به شرح مضرات ورزش کوهنوردی برای جوانان بپردازند.
 

با هم گفتگو کردیم و گپ زدیم. توانستم کمی شدت دیدگاهش را کاهش دهم، ولی قانع نشد و بنابه دلایلی که شرح خواهم داد، روی مخالف خود پافشاری کرد.
 

از آنجایی که به نظرم ما ایرانی‌ها اکثراً به انتقاد از خود اعتقادی نداریم و زمانی که گرم کاری می‌شویم به نکات منفی حوزه‌های عملیاتی‌مان کمتر می‌پردازیم، با اجازه از دوستم (که اگر مایل بودند در شماره بعد نامشان را ذکر خواهم کرد) با کمی تغییر و کمی هم تحلیل به ذکر مطالب ایشان می‌پردازم:

۱-    اول گفت: ببین توی این چند ساله، چند نفر از دوستانمان (البته دوستان نزدیک) را در اثر حوادث کوهنوردی، حالا به هر دلیلی از دست داده‌ایم و متعاقب آن خانواده‌هایشان به چه مصیبت و مشکلات دائمی دچار شده‌اند؟ … شمردیم، بیش از ۱۰ نفر شد (البته تا شهریور ۱۳۸۸).


۲-    بعد گفت: بررسی کن ببین در بین کوهنوردانی که عمری را عاشقانه به این ورزش پرداخته‌اند و این همه وقت و هزینه و انرژی صرف آن کرده‌اند، چند نفرشان از مسائل عادی زندگی عقب مانده‌اند، مسائلی چون تشکیل خانواده، جمع‌آوری ثروت، داشتن شغلی مناسب و حتی جسمی کاملاً سالم و بی‌عیب و نقص؟ بررسی کردیم، دیدیم در بین دوستان کوهنورد قدیمی خیلی‌ها را سراغ داریم که به وضعیتی این چنین دچار شده‌اند که اگر کوهنورد نبودند مسیر زندگیشان کاملاً تغییر می‌کرد.


۳-    و باز گفت: بررسی کن ببین چند درصد از خانواده‌های کوهنوردان جدی این مرز و بوم از کوهنوردی کردن بستگان خود رضایت دارند و این ورزش تا چه اندازه باعث شده که همواره خانواده‌ها (مخصوصاً زن و شوهرها) با هم سر این مسئله به مشکلات جدی برخوردند؟ … فکر کنم این مورد نیاز به بررسی نداشت، چرا که مشکل اکثر کوهنوردان ایران است.
 

4-    گفت: شخصیت کوهنوردان حرفه‌ای را بیشتر بررسی کن. نشان‌های فراوانی را از غرور، یک‌دندگی و حساسیت بیش از حد و کمی زورگویی و کمی هم دیکتاتوری را به راحتی می‌توانی در درونشان بیابی. آنها فکر می‌کنند اگر قله‌ای را فتح می‌کنند، حتی اگر کسی متوجه نشود، افتخار و مقام ویژه‌ای را کسب کرده‌اند که این امر در زندگی عادی، آنها را از مردم دیگر متمایز می‌کند و آنها را دچار مشکلاتی از قبیل خودبزرگ‌بینی و مسائلی از این دست می‌کند… جوابی ندادم و به فکر فرو رفتم.
 

5-    گفت: ببین در بین کوهنوردان کشور ما (مثل خیلی از موارد دیگر) بازنشستگی وجود ندارد. یک دسته کوهنوردانی قدیمی هستند که دیگر کوهنوردی نمی‌کنند و یا خیلی کم در حد یک قدم زدن این کار را انجام می‌دهند، قبول ندارند که دیگر باید با این ورزش خداحافظی کنند و کار را به جوانان و دیگران بسپارند و سعی کنند به امور دیگر بپردازند، ولی متأسفانه به حواشی کوهنوردی دل‌خوش کرده‌اند و دسته دوم هم آنهایی هستند که علی‌رغم سن زیادشان برخود فشار آورده، کوهنوردی سختی را انجام می‌دهند و خلاصه اینکه اکثراً دچار یک شخصیت «دون کیشوتی» هستند. آنها نمی‌خواهند کوهنوردی و حاشیه‌های کوهنوردی را رها کنند چون در زندگی چیزی مهم‌تر از کوهنوردی ندارند. آیا کوهنوردی می‌تواند همه جنبه‌های زندگی را پوشش دهد؟ مثلاً جنبه‌های شخصیتی، خانوادگی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره را؟ و بعد گفت: من رسماً اعلام می‌کنم در ورزش کوهنوردی بازنشسته شده‌ام و مایلم خارج از کوهنورد بودن، شخصیت واقعی خود را بیابم.
 

6-    گفت: ببین در بین کوهنوردان با شعار اینکه این ورزش چقدر انسان‌ساز و فلسفی و عاطفی و غیررقابتی و حتی یک روش زندگی است و … چه اندازه اختلافات عقیدتی فاحشی وجود دارد که در خیلی موارد باعث اختلاف و برهم‌خوردن دوستی‌های قدیمی شده است و در خیلی موارد اگر هم ظاهراً اختلافی نباشد، حساسیت‌ها و دلخوری‌های فراوانی بین کوهنوردان وجود دارد… کمی فکر کردم و دیدم در مورد خودم صدق می‌کند.
 

7-    و در پایان شلاق سخنانش را به سوی من کشید و گفت: تو هم که رفتی عوض اینکه یه شغل پردرآمد بیابی تا آینده‌ای را برای فرزندانت بسازی، یک باشگاه کوهنوردی تأسیس کرده‌ای و جالب‌تر اینکه تربیت بدنی (وزرات ورزش و جوانان فعلی) هم به تو یک مجوز رسمی داده است، آخه این هم شد ورزش؟…
 

وقتی بعدها در خلوت خودم حرف‌های ایشان را بیشتر بررسی کردم، حقایق زیادی در بین حرف‌هایش پیدا کردم. شاید این حرف‌ها بیشتر حرف‌های کوهنوردان نسل قبلی (نسل ما) باشد و جوان‌های الآن مطمئناً عاقل‌تر از گذشته شده‌اند و بهتر و آینده‌نگرتر عمل می‌کنند. آن دوست ما مدتی است به کوهنوردی خیلی آرام و بدون هیجان درحد یک کوهپیمایی نصف‌روزه در اطراف کوه‌های تهران می‌پردازد که البته اگر به میدان بازمی‌گشت، مطمئناً درحد یک پیشکسوت صاحب‌نام شناخته شده در محافل ظاهر می‌شد. جالب این که او وقتی به این واقعیت‌ها (از نظر خودشان) رسیده، زندگی فردی، خانوادگی و همچنین شغلی و درآمدی‌اش بسیار متحول شده و پیشرفت کرده است.
 

خیلی‌ها ممکن است فکر کنند برای بنده که عمری را کوهنوردی کرده‌ام و اکنون مؤسس و مسئول یک باشگاه کوهنوردی رسمی کشور هستم و قسمتی از شغلم مطمئناً تبلیغ این ورزش است، زیاد شایسته نباشد که این حرف‌ها را منعکس کنم و از مضرات این ورزش بنویسم. ولی به نظرم اگر حقیقتی در این مطالب وجود داشته باشد، یک قدم از همه چیز جلوتر  است که به قول بزرگی«گرچه حقیقت چیز تلخی است، درعوض بسیار زیبا و فریبنده است».
 

در پایان بدون اینکه طرفداری و یا عدم طرفداری از گفته‌های این دوست را داشته باشم، قضاوت نهایی را به شما کوهنوردان می‌سپارم. شاید روزی در یکی از جلسات باشگاه، به طور اختصاصی به این موضوع بپردازیم و از این دوست بخواهیم در این مورد برایمان بیشتر توضیح دهد.))

هیچ نظری موجود نیست: