شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۷

خداحافظ مهران......

....
زمستان
۸۷ ـ جشنواره یخنوردی ـ رودبار قصران

توی تهران وقتی با اون کوله بزرگ از مترو پیاده میشم چند نفر مثل خودم با کوله پشتی می بینم، حدس می زنم اونا هم برای جشنواره اومده باشن. بله! اولین کسانی که می بینم بروجردی اند، با تیمی پر تعداد. چهره یکیشون خیلی آشناست، من اونو به جا نمیارم اما اون منو میشناسه: مجید کحالیان! شش ساله که ندیدمش...

با هم خوش و بش می کنیم، سراغ مهران رو می گیرم، میگه همچنان کوهنوردی میکنه. دو روز اول جشنواره با همیم، خوش میگذره. باز هم شماره تلفن و ایمیل و آدرسه که دست به دست میشه…

.

.

.

روز سوم اما مجید چشاش سرخه سرخه. انگار سعی میکنه یه چیزی رو پنهون کنه، کم حرفه. فکر می کنم شاید از کم خوابی این چند روز باشه. با خودم میگم بعد ناهار میرم پیشش...

از صعود آبشار یخی که بر میگردیم، از حسین بلند اختر مربی جشنواره دعوت می کنیم سر سفره مون بشینه. درباره موضوعات مختلف حرف می زنیم. یکدفعه میگه: خبر دارین تو علم کوه تیم تهرانی ها رو بهمن زده؟ یه نفرشون بروجردی بوده که کشته شده...

رنگم میپره. - بروجردی؟ اسمش چی بوده؟

- مهران، مهران برنجی...

- مهران؟!

- آره...

یاد سرخی چشای مجید می افتم. دیگه نمی تونم چیزی بپرسم. احساس می کنم یه چیزی تو گلوم سنگینی می کنه...

در وبلاگ راک رورز rockrovers.blogfa.com (فرشاد اسماییل زاده) بخوانید



هیچ نظری موجود نیست: