جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۳

دماوند


دماوند

اين برنامه كه از حدود 2 ماه قبل تدارك شده بود توسط آقايان مهدي كاسبيان ، عباس ثابتيان و رضا توانا اجرا شد . با توجه به آب و هواي بسيار متغير دماوند حتي در نيمه تابستان تدارك زمستاني كامل پيش بيني شده بود .

روز پنجشنبه 01/05/83 طبق قرار اوليه ساعت 7 صبح پس از قرار دادن كوله پشتي ها با اتومبيل به سمت شهر رينه در استان مازندران حركت كرديم . براي رسيدن به رينه به سمت جاده هراز و در هواي خوب صبحگاهي رانندگي كرديم و پس از پلور از جاده هراز به سمت تاسيسات سد لار جدا شديم . جاده آسفالته خوبي كه به سمت تاسيسات سد لار پيش مي رود . در طول راه گنبد طلايي مسجد صاحب الزمان در گوسفندسراي احساني از فاصله دور پيداست ، با رسيدن به دوراهي مسير سمت راست را انتخاب مي كنيم كه به سمت رينه و لاريجان پيش مي رود .

ساعت حدود 9 صبح به رينه رسيديم و مقابل دفتر هيئت كوهنوردي رينه متوقف شديم . در داخل ساختمان هيئت آبي به سر و صورت خود زده و ساعت 10 صبح با يك ميني بوس به سمت گوسفندسراي احساني كه در ارتفاع 3500 متري قرار گرفته است حركت كرديم .

مسير گوسفند سراي احساني و قله دماوند در واقع از نيمه راه جاده هراز - تاسيسات سد لار رينه لاريجان منشعب مي شود .

از اينجا راه تا گوسفند سرا بسيار ناهموار و پرگرد و خاك است ( به دليل خاك رسي مسير ) و اكثرا" بوسيله ميني بوس ، وانت نيسان و يا لندرور طي مي شود ، هرچند كه بسياري با اتومبيل هاي شخصي مثل پيكان ، پرايد و پژو 405 خود را به گوسفند سرا رسانده بودند .

حدود ساعت 11 كوله پشتي ها و چادر را بار قاطر كرده و خود پس از صرف يك صبحانه مختصر با يك كوله كوچك شامل بادگير ، آب و مقداري تنقلات به سمت پناهگاه حركت كرديم .

مسير گوسفند سرا تا پناهگاه ابتدا با شيب كم آغاز مي شود و با ميل به سمت غرب و سپس شمال ادامه پيدا مي كند . ابتداي مسير پر از انواع گياهان خودرو و نيز گياهاني است كه استفاده دارويي دارد و افراد محلي در اين فصـل به چيدن آنهـا اقدام مي كننـد . گيـاه ديگري كه به وفور در اين قسمت از مسير ديده مي شود خشخاش است كه گلهاي قرمز رنگ آن زيبايي خاصي به اين دشت بخشيده است . در ادامه و با عبور از عرض رودخانه اي كه در اين فصل بسيار كم آب است وارد قسمت سنگي و نيمه صخره اي ميشويم كه با شيب زياد به سمت پناهگاه ادامه پيـدا مي كنـد .

جلو دار ما طبق معمول مهدي بود كه با گامهاي آرام و ريتم مناسب ما را به سمت بارگاه 3 هدايت مي كرد . پناهگاه در ارتفاع 4150 متري قرار دارد و عجيب است كه از حدود 200 متري پناهگاه يعني در ارتفاع حدود 4000 متري سردرد خفيفي در من پيدا شد كه علامت خوبي براي من نبود موقعيت پناهگاه طوري است كه فقط در فاصله حدود 50 متري ميتوان آن را ديد . چادرهاي زيادي در اطراف پناهگاه برپا شده بود كه نشان دهنده تعداد زياد كوهنوردان و پر بودن ظرفيت جان پناه است

سري به پناهگاه زديم ، يك راهرو 1 متري در وسط و دو رديف استراحتگاه در دو طبقه در دو طرف راهرو ، هواي پناهگاه به دليل تعداد زياد افراد بسيار بد و آلوده بود . جاي مناسبي در اطراف پناهگاه پيدا كرديم و پس از جمع آوري سنگهاي اضافي چادر خود را برپا كرديم و وسايل خود را در آن جا داديم . زمان رسيدن ما به بارگاه 3 حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود . حدود ساعت 4 آب را جوش آورده و يك قهوه خورديم كه بسيار فرح بخش بود . از اين به بعد تا صبح روز جمعه كار زيادي براي انجام دادن نبود ولي حدود ساعت 5 بعد از ظهر به ناگاه هواي منطقه به سرعت تغيير كرد و رعد و برق ، ريزش باران و تگرگ شديد و سپس برف ريز و باد بسيار تند همه را به درون چادرها و يا جان پناه راند . ساعتي بعد با آرام شدن موقت هوا محل چادر را تغيير داده و آن را براي يك شب سرد و طوفاني آماده كرديم .

منظره اطراف از محل بارگاه 3 بسيار زيباست . درياچه سد لار در ضلع جنوب غربي ،گوسفندسراي احساني زير پاي ما در جنوب ، رو به شمال منظره قله و برفچال هاي مختلف دامنه جنوبي پيداست و مسير صعود را بر روي آن ترسيم مي كنيم .

ساعت 7 بعد از ظهر يك سوپ گرم در داخل چادر صرف مي كنيم . سردرد من بسيار شديد شده است و 1 عدد آسپرين و 1 عدد استامينوفن كدئين هم تاثيري بر آن نداشته است . رضا دچار لرز شده و كمي بيمار به نظر مي رسد ، شايد به دليل خستگي و شايد بيشتر به دليل ارتفاع .

هواي بيرون بسيار بد است ، ريزش باران و برف و وزش شديد باد بي وقفه ادامه دارد . حدود ساعت 2 بامداد بار ديگر هر سه نفر مي نشينيم و كمي گپ مي زنيم . 2 عدد قرص استامينوفن و سردرد همچنان با من است . رضا كمي بهتر است و خوشبختانه مهدي در وضعيت خوبي است و پيشنهاد سوپ را هم او مي دهد . جـاي شما خالي ، سوپ دوم را آماده كرده و صرف كرديم كه بسيار چسبيد . رضا زودتر به خواب رفت و من با 2 عدد استامينوفن ديگر قدري آرامتر شدم و هر سه نفر تا ساعت 4:30 صبح خوابيديم .

ساعت 4:30 به قصد صعود به قله از جا برخاسته و خود را آماده كرديم ، هواي قله ابري و بقيه آسمان صاف بود ، افراد چادر بغلي ما همراه ما شدند و ساعت 6 صبح صعود را آغاز كرديم . در ابتدا يك كوله را براي حمل تنقلات ، آب ، بادگير و پانچو آماده كرديم و بعد ترجيح داديم سبكتر حركت كنيم . هر كس مقداري تنقلات و يك قمقمه آب برداشته و راه افتاديم .

سـردرد من بسيـار خفيف بود و رضا هم شرايط خوبي داشت . مهدي در جلو آهسته و منظم گام مي زد و ما از دنبال . هوا متغير و بيشتر ابري بود ، گروه ما در اينجا 6 نفر بود ، سه نفر ديگر كه همراه ما شده بودند از مازندران و شهر فريدون كنار آمده بودند و 4 نفر ديگر از اروميه در بين راه به ما ملحق شدند و ما بصورت 1 تيم 10 نفره به سمت قله گام مي زديم .

حدود ساعت 9 صبح و در نزديكي آبشار يخي احساس سرگيجه به من دست داد و سردرد هم قدري شديدتر شد . اين علامت خوبي نيست ولي البته بسيار ممكن است پيش بيايد . در اينجا ارتفاع ما حدود 4800 متر است و كمبود اكسيژن و كاهش فشار هوا بسيار بر شرايط بدني افراد تاثير مي گذارد .

در نزديكي آبشار يخي ، من ترجيح دادم كه به پناهگاه برگردم و رضا با من همراه شد . مهدي اما با 7 نفر بقيه به صعود ادامه داد .

دماوند بسيار خشمگين بود ، رعد و برق و خطر صاعقه ، بوران بسيار شديد و مه غليظ راه صعود را بسيار مشكل مي كرد و تيم 4 نفري اروميه اندكي پس از آبشار يخي از گروه جدا شدند و به پناهگاه بازگشتند . گروه 4 نفره به سرپرستي مهدي عليرغم هواي طوفاني و بسيار بد تا تپه گوگردي به صعود ادامه دادند و در پاي قله به دليل باد شديد و بوران و مه غليظ تصميم به بازگشت گرفتند .

در بارگاه 3 ما وسائل را جمع آوري كرده ، كوله پشتي ها را بستيم و چادر را جمع كرديم . حدود ساعت 1:30 بعد از ظهر گروه 4 نفره به پناهگاه رسيدند، خسته ولي خوشحال و مغرور از اين صعود . پس از صرف چاي در ساعت 2 بعد از ظهر به سمت گوسفند سرا حركت كرديم و 2 ساعت بعد حدود ساعت 4 به گوسفند سرا رسيديم . در گوسفند سرا ميني بوسي كه ما را روز قبل به آنجا آورده بود منتظر بود ، كوله ها را در ميني بوس گذاشته و با ميني بوس به رينه برگشتيم .

نكته جالب توجه اينكه در طول اين دو روز برنامه فشرده و عليرغم صرف انرژي بسيار زياد هيچيك از ما ميلي به خوردن غذا نداشت و همگي كاملا" كم اشتها شده بوديم و غذاهايي كه از تهران به همراه برده بوديم دست نخورده ماند و تنها غذاي ما در اين دو روز 2 كاسه سوپ بود و مقداري تنقلات .


۱ نظر:

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.