عبدالباقی
یحیایی در ۲۸ مهرماه ۱۲۹۹ در تهران متولد شد. او دوستدار كوه و طبیعت بود، و از همین
رو پیوسته به كوهنوردی و اسكی میپرداخت. یحیایی تحصیلات نظامی داشت و در ارتش
خدمت میكرد، در دورانی كه مسوولان ورزش كوهنوردی بیشتر از میان نظامیان گزینش میشدند،
او از كسانی بود كه این شرط را داشت، و علاوه بر آن، به لحاظ علاقمندی شخصی و خلق
و خوی پسندیده، خدمات قابل توجهی به ورزش كوهنوردی (و اسكی) كرد. میتوان گفت
تمامی كوهنوردانی كه با او برخورد داشتهاند یا شرح خدمات او را شنیدهاند، از
او به نیكی یاد میكنند.
یحیایی
در سال ۱۳۲۰ یك باشگاه ورزشی به نام آریا تاسیس كرد كه بعدا به باشگاه كاوه تغییر
نام یافت. این باشگاه در رشتههای ورزشی كشتی و فوتبال فعالیت داشت.
با
توجه به نوشتههای محسن محسنین، به نظر میرسد كه یحیایی در «مركز آموزشی نظامی
برای ورزشهای زمستانی و كوهنوردی» كه پس از سال ۱۳۲۰ در پادگان «رودبار قصران»
تشكیل شد، آموزش دیده بود. یكی از كارهای این مركز، تشكیل گروههای نجات و تجسس
بود. نخستین گروه از این نوع، در سال ۱۳۲۷ به ماموریت اعزام شد تا به جستجوی هواپیمایی
كه با پنج سرنشین آمریكایی در حوالی كوه كینو (شمال خوزستان) سقوط كرده بود،
بپردازد. سروان یحیایی، در این ماموریت همراه با سروان خاكبیز، غیر نظامی گیلانپور،
و سربازان وظیفه آوانس مگردون، ماناواز میكائیلیان و علی بقایی بود. كوهپیمایی بسیار
طولانی آنان (كه ۱۱ روز- ۲۲ بهمن تا ۳ اسفند- برای رسیدن به لاشهی هواپیما به طول
انجامید)، شاید نخستین برنامهی جدی كوهنوردی در زمستان باشد كه در ایران اجرا
شده است. این افراد برای پایین آمدن از شیبها و عبور از درههای پر برف، از چوب
اسكی استفاده میكردند(۱).
در
سال ۱۳۲۷، سروان یحیایی در مسابقهی اسكی افسران پادگان مركز، در رشتهی ۶ كیلومتر
استقامت، رتبهی نخست را بهدست آورد(۲).
در
سال ۱۳۲۸ یك كارخانهی كوچك ارتشی برای ساختن چوب اسكی به همت سروان یحیایی در
لشگرك دایر شد. یحیایی برای رساندن كیفیت این چوبهای اسكی به سطح چوبهای خارجی،
چند نفر را مامور نمونهبراداری از چوبهای جنگلی كرد، و نیز پیشنهاد استخدام یك
متخصص چوبشناسی و فرمبندی اسكی از سوئیس یا فرانسه را داد كه متاسفانه مورد قبول
قرار نگرفت و تولید اسكیهای ارتشی كه دوام زیادی نداشت، پس از چندی متوقف شد(۳).
در
۱۸ بهمن ۱۳۲۸، یكصد نفر اسكیباز لشگر ۲ پادگان مركز به سرپرستی سروان یحیایی و سروان
ایروانلو برای نجات ۱۱۰۰ نفر مسافر قطار تهران- تبریز كه بر اثر برف سنگین و
كولاك، بین قزوین و زنجان متوقف شده بود، حركت كردند. آنان ۳۰ كیلومتر را پیاده طی
كردند تا به قطار رسیدند و سپس با هفت شبانهروز تلاش، قطار را كه تقریبا زیر تودهای
از برف مدفون شده بود، به راه انداختند(۴).
در
سال ۱۳۳۰، سروان یحیایی به اتفاق سروان محمد خاكبیز و ستوان یكم اكبر غفاری برای
گذراندن یك دورهی كامل كوهنوردی و اسكی تابستانی و زمستانی ویژهی نظامیان به
شامونی فرانسه میرود. این دوره یك سال (چهار فصل) به طول میانجامد و پس از آن هر
سه نظامی در سال ۱۳۳۱ به كشور باز میگردند و منشا تحولات چشمگیری در كوهنوردی و
اسكی كشور میشوند.
در
فاصلهی ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، یحایی دبیر «فدراسیون اسكی» بود. ریاست این فدراسیون را فلیكس
آقایان به عهده داشت(۵). از ۱۶ مهر ۱۳۳۲ تا ۶ آبان ۱۳۳۴، سرگرد یحیایی
رییس «فدراسیون كوهنوردی و اسكی» شد. هم كوهنوردان و هم اسكیبازان، از این دوره
به عنوان یك دورهی خوب فعالیت فدراسیون یاد میكنند.
محمد علی ابراهیمی و داوود
محمدی از پیشكسوتان كوهنوردی، از خوشرویی مسوولان فدراسیون آن زمان در برخورد با
كوهنوردان یاد میكنند، و اشاره میكنند كه برای نخستین بار، در این دوره وسایل
كوهنوردی به قیمت خیلی ارزان و به صورت قسطی از طرف فدراسیون در اختیار كوهنوردان
قرار گرفت (كولهپشتی ۳۰ تومان و...) آنان، یحیایی را در میان ۱۴ رییس فدراسیون كوهنوردی
در دوران پیش از انقلاب، یكی از چهار یا پنج رییس فعال میدانند(۶).
دبیر
فدراسیون، كاظم گیلانپور بود كه فردی پركار و علاقمند در زمینهی كوهنوردی و اسكی،
و به واقع نخستین آموزگار و نویسندهی مجرب این دو ورزش در ایران بود. گشادهرویی یحیایی،
وجهه و سابقهی گیلانپور، و كاردانی مهندس ابوالقاسم نوروزی (نایب رییس آن فدراسیون)،
مجموعا فدراسیون كوهنوردی و اسكی آن دوره را مورد قبول عموم ورزشكاران این رشته
ساخته بود. در این دوره پناهگاه اسپیدكمر (ساخته شده در سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۶) كه
نخستین پناهگاه كوهنوردی ایران بود، مرمت شد.
یكی
دیگر از كارهای جالب توجه سرگرد یحیایی برای آن زمان، بردن سیصد سرباز آموزش دیده
به قلهی دماوند بود كه تا آن تاریخ مانند
نداشت(۷). دیگر كار او، گرفتن ساختمانی در ده رینه، از ادارهی املاك
پهلوی برای استراحت كوهنوردان بود كه به قرارگاه رینه معروف شد(۶).
نخستین كتاب آموزش كوهنوردی ایران با نام سرباز و كوهستان در سال ۱۳۳۴ به
قلم یحیایی منتشر شد (ترجمه و تالیف). این كتاب در سال ۱۳۳۵ با عنوان فن كوهنوردی
از سوی باشگاه كوهنوردی و اسكی دماوند دوباره چاپ شد.
در
زمینهی اسكی، یكی از كارهای انجام شده در دورهی ریاست یحیایی به فدراسیون، این
بود كه در پیست آبعلی«یك صندلی رنگی روی هریك از دو تله اسكی فدراسیون به افراد تیم
ملی اختصاص داشت كه مدت زیادی در صف معطل نشوند و ... از آنان بلیت هم دریافت نمیشد»(۸)
در این دوره، همچنین فدراسیون اردوهای ارزانقیمت برای اسكیبازان ترتیب میداد، و
چند اتوبوس ارتشی با گرفتن مبلغ ناچیزی- فقط برای سوخت اتوبوسها- «افراد باشگاهها
را علاوه بر تعطیلات، هفتهای سه روز به آبعلی یا لشگرك میبرد»(۸).
یكی
دیگر از قدمهای مثبت، «تاسیس بانك اسكی در سال ۱۳۳۲در شمشك بود. فدراسیون حدود ۳۰ دست كامل وسایل بچگانه را در دكهای قرار داده بود تا بچههایی كه وسیله نداشتند،
صبح وسایل را قرض بگیرند و عصر به دكه تحویل دهند. این بانك سالها دوام آورد و بسیاری
از بچهها را به اسكی بازان زبده بدل نمود»(۹).
در
حدود سال ۱۳۴۲ هم گویا سرگرد برای یك دورهی دیگر رییس
فدراسیون اسكی بوده است.
در
روز ۱۸ تیر ماه ۱۳۴۶، سرهنگ یحیایی كه در آن موقع فرمانده تیپ ۲۰ همدان بود، به
اتفاق یك سرباز وارد غار علیسرد (علی صدر) شد. آنان با تیوب خودرو وسیلهای شبیه
قایق ساخته بودند و با آن حدود سه ساعت در دهلیزهای غار پیشروی، و نقاطی را شناسایی
كردند. این نخستین بار بود كه یك «صاحب منصب» وارد غار میشد، و نخستین بار بود كه
پس از شناسایی اولیهی غار به دست دیگر كوهنوردان (از حدود ۱۳۳۹) چیزی شبیه قایق
برای شناسایی این غار به كار میرفت.
در
سال ۱۳۷۲ یحیایی حدود پانصد متر مربع زمین در روستای دربندسر، به منظور ساخت مدرسهی
كوهنوردی و اسكی به باشگاه دماوند اهدا كرد، مشابه این كار را تا كنون هیچ كس در
كوهنوردی ایران انجام نداده است، ضمن آن كه خود این فكر، در كشور بدیع و كممانند
بوده است.
یحیایی
قلههای زیادی را صعود كرده بود، و به علت عشقی كه به طبیعت داشت، سالیانی دراز،
هر هفته چند روز را در باغچهای كه در دربندسر داشت، به كار دامداری و باغبانی
مشغول بود. در یك روز شهریور ماه ۱۳۸۰ برای مصاحبه با او، به اتفاق محمد علی ابراهیمی
و محمد نوری به دربندسر رفتیم. استخوانبندی او هنوز نیرومند به نظر میرسید كه
حكایت از یك زندگی ورزشكارانه داشت، اما گذشت زمان و استیلای بیماری او را بر
صندلی چرخدار نشانده بود، و چشمهایی كه چندین دهه، مشتاقانه در كوه و صحرا زیباییها
را میجست، تقریبا به طور كامل دید خود را از دست داده بودند. مهربانانه ما را پذیرفت،
و گفت كه همهی كوههای ایران و چندین قله در خارج از كشور را درنوردیده است، و
خاطرات بسیاری را باز گفت.
آفتاب
به پشت كوههای دربندسر میرفت، و خنكای پاییز زودرس آنجا و رنگ انداختن برگهای
درختان، سرعت گذر عمر را یادآور میشد. یحیایی آرام بر صندلی نشسته بود، و مطمئن
بودم كه اگر نه با چشم سر، با چشم دل و با تمامی حواس دیگرش، از نزدیكی با كوهها
لذت میبرد. چویبار باریكی از میان باغچه میگذشت و سبزهی كنارههای آن، مخملی
چشمنواز بود. هیچگاه خیام را چنین نزدیك ندیده بودم:
این
سبزه كه امروز تماشاگه ماست
تا سبزهی خاك ما تماشاگه كیست
یحیایی در ۲۸ اسفند ۱۳۸۰ چشم از جهان فرو بست.
نویسنده: عباس محمدی
پی
نوشت
۱. محسن محسنین، راهنمای اسكی و تاریخچهی كوهنوردی
ایران و جهان، ناشر مولف، تهران ۱۳۶۹، ص ۳ تا ۳۳، و صحبتهای تیمسار خاكبیز
۲. همان، ص ۱۸۷
۳. همان، ص ۲۰
۴. همان، ص ۳۳
۵. همان، ص ۲۲
۶. بایگانی و یادداشتهای محمد علی ابراهیمی و
داوود محمدی
۷. جلیل كتیبهای، مجلهی كوه، شمارهی ۷،
تابستان ۱۳۷۶، ص ۳۹
۸. محسن محسنین، همان، ص ۲۵
۹. همان، ص ۲
۱۰. عبدالله حاجیلو، غار علیصدر، انتشارات بهجو،
چاپ دوم(بهار ۱۳۷۶) ص ۵۲
در گاهنامه ی انجمن کوه
نوردان ایران، شماره ی ۵ ، خرداد ۱۳۸۱ کار شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر