چهارشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۹

جیم دونینی و عباس محمدی

پس از انتشار پست جیم دونینی، عباس محمدی یادداشتی برایم فرستاد که در زبر می آید.

در طول سفر، عباس و جیم را هر زمان که فرصتی بود، گرم گفتگو میدیدیم.

من، عباس محمدی و جیم در یکی از نشست های شبانه در کتاب خانه ی کمپ

عباس می نویسد:

جيم دونيني، و برنامه ي تيتان

شبي كه به پارك ملي تيتان رسيديم، ديروقت بود (حدود نيمه شب)؛ در "رنچ" دو مرد مسن منتظر ما بودند: يكي ديويد تونن كه پيشنهاد دهنده ي «برنامه ي مبادله ي كوه نورد» بود، و چون با او مراوده ي اي ميلي زيادي داشتم، از همان لحظه ي اول به نظرم نه يك تازه آشنا، بلكه دوستي با سابقه آمد! شخص ديگر، جيم دونيني رييس پيشين آمريكن آلپاين كلاب بود كه بعدا فهميديم 67 ساله است. جيم مردي بود قد بلند، كمي لاغر، خوش برخورد اما نه پر حرف، با پوشاكي كه كهنه به نظر مي آمد، و با چشماني آبي و آرام. چند دقيقه پس از جا بجا شدن مان در رنچ، جيم با قلم و كاغذي در دست، به من گفت كه براي ساعت هشت صبح در سالن غذاخوري نزد او باشم تا برنامه ي كاري را مشخص كنيم؛ پيدا بود كه فردي جدي و آماده به كار است.

تمام شب هاي بعد هم جيم با دقت برنامه ي روز بعد را شرح مي داد و از من نظر مي خواست. با آن كه از نظر تجربه ي كوه نوردي و سطح كار بسيار بسيار بالاتر از من بود (در واقع با من قابل قياس نبود!)، اما كم ترين اثري از خودبيني و خود رايي در او به چشم نمي آمد. به همين دليل، در پايان روز اول حضور در تيتان با او احساس صميميتي كوهستاني و زلال پيدا كرده بودم. چند روز بعد وقتي كه عكس ها و فيلم هايش را ديدم كه در كوه هاي سخت دست يافتني پاتاگونيا و آلاسكا چه ها كرده است، بر خلاف آن حالتي كه معمولا ما آدم هاي معمولي در برخورد با اعجوبه ها پيدا مي كنيم، صميميت و راحتي من با او بيشتر شد. چرا كه در شخصيت ساده و منش انساني او هيچ نشاني از كبر حس نمي شد.

جيم بسيار با سرعت راه پيمايي مي كرد، و حركاتش روي سنگ هم نرم و با تسلط بود. در صعود از ديواره ي سيمتري اسپاير شيفته ي آرامش او و تيزبيني اش در ديدن مسير و گرفتن گيره ها شدم. هنگامي كه به پايان ديواره رسيديم، نه تنها كم ترين اثري از خستگي در او نبود، بلكه به جاي پيش گرفتن راه فرود – كه دم دست مان بود – آرام آرام به سوي قله رفت تا ما آن جا را هم ببينيم (حسن نجاريان و گرگوري كروچ هم روي مسيري ديگر نزديك ما بودند). پس از فرود، تاخير سهند عقدايي و جك تكل كه پشت سر ما آمده بودند، كمي نگران مان كرد؛ جيم از دهليز فرود به نرمي يك گربه بالا رفت و سر و گوشي آب داد و با آنان پايين آمد.

غروب روزي كه به "گردنه ي پاييني" گراند تيتان رسيديم، گفت كه غذا و آب روز بعد خود را برداريد و زود بخوابيد تا چهار صبح به سوي قله راه بيفتيم. در تاريكي صبح او نخستين كسي بود كه آماده شده بود، در حالي كه بر و بچه هاي ما سرانجام حدود ساعت پنج و نيم توانستند آماده ي حركت شوند؛ همان ايرادي كه در بيشتر مواقع به كوه نوردان ايراني وارد است! گروه ما (شامل خودش، حسن و دو آمريكايي ديگر) را با مهارت و آسودگي هر چه تمام تر، در هوايي كه سرد و رو به خرابي بود، تا قله اداره كرد و بازگرداند و به بقيه هم كمك كرد كه تا گردنه پايين آيند.

نگاه جيم به كوه و جنگل و درياچه، نگاهي عاشقانه بود؛ روزي كه با عباس ثابتيان و من به دفتر محيط باني گراند تيتان آمد، متوجه شدم كه با جديت نسبت به مسايل حفاظت كوهستان حساس و فعال است. جيم دونيني از آن كساني بود كه ديدارش را براي خودم افتخاري مي دانم، نه فقط به خاطر آن كه او كوه نوردي بسيار بزرگ است، بلكه از آن بالاتر به خاطر اين كه با تمام بزرگي، انساني فروتن و طبيعت دوست بود.

هیچ نظری موجود نیست: