یکشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۹

جانستون - جنگل، ای روییده آزاده!

جمعه ۷ خرداد ۸۹ به جانستون رفتیم!

این برنامه جز هوای خوب، آفتاب گرم و جان‌بخش، دره‌ی زیبای آب‌نیک، دشت جادویی جانستون، دامنه‌های چشم‌نواز و سبز، هم‌راهی دوستان نیک چیز دیگری نداشت!!

یاد شعری از سیاوش کسرایی افتادم

آرش کمان گیر



.....گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست
آسمان باز
آفتاب زر
باغ های گل
دشت های بی در و پیکر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
بوی عطر خاک باران خورده در کهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
آمدن رفتن دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن کار کردن
آرمیدن
چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن
جرعه هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
همنفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن
گاه گاهی
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته
قصه های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن
بی تکان گهواره رنگین کمان را
در کنار بام دیدن
یا شب برفی
پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست........


هم‌راهان این برنامه:
معصومه قاسمی، محمود عسگری، مهدی کاسبیان و عباس ثابتیان

هیچ نظری موجود نیست: