یک سال از خرداد سیاه ۸۸ میگذرد،
اما آن خرداد با مرگ ساجده در دماوند و محمد رضا کاشفی در گذر از رود کارون پایان نگرفت
بهرام نیاستی هم روز ۱۵ خرداد، رفت تا خرداد ۸۸ سیاهتر شود
و ما غافل که زمستان در راه است،
دیکته ای که بارها نوشتیم و باز هم غلط خواهیم نوشت ،برف سفید و بهمن سیاه تا ۸ همنورد دیگر را نیز از بر ما برباید!
خدایا!
هر روز دیکته نوشتیم و هنوز غلط داریم!
بارها از روی این اشتباهها نوشتیم و هنوز دیکتهی ما غلط دارد!
چند بار دیگر از روی این غلطها بنویسیم؟
تا کی دیکته بنویسیم؟
خدایا!
کوچ غمگنانهی دوستان و همنوردان تا کی؟ تا چند؟
همنورد!
من میخواهم دیکتهی تو را ببینم تا اشتباه تو را تکرار نکنم
بیا دیکتهام را ببین! بیا رفیق، بیا بس است، دوری تو را دیگر تاب نمیآورم
بس است دیگر!
بس است
متلب پایین، پست سال گذشته است و نوشته ی بالا را امروز به آن افزودم
دریغ و حسرت که محمد رضا کاشفی هم به ساجده و دوستانش پیوست!
سهشنبه ۵ خرداد بود که مهدی خبر داد که مصطفی از رینه به او تلفن کرده و نگران گروهی است که او به گوسفندسرا برده است و هنوز برنگشتهاند ، آنها گروهی از بندر عباس بودهاند و تصمیم داشتند از مسیر جنوبی به دماوند صعود کنند.
خبر را به چند نفر از دوستان انتقال دادم و خودم خبر دیگری نداشتم تا ۴شنبه،
مرگ غمانگیز ساجده کشمیری، حمید ترابی و فرخنده معماری هفته نخست خرداد ۸۸ را به هفتهی سیاه کوهنوردی ایران بدل کرد.
اما
و اما این پایان ماجرا نیست،
با تاسف ساعت ۱۸۰۰ روز گذشته(۵شنبه ۷ خرداد) هنگامی که من و عباس سرگرم خداحافظی از دوستان و بازگشت به تهران بودیم، زنگ تلفن همراه حسن زرین قلم به صدا درآمد تا خبر ناگوار دیگری را بدهد،
محمدرضا کاشفی در حال عبور از رود کارون دچار حادثه شده و در حال CPR بر روی او هستند که تا آن زمان جواب نداده بود.
همدان، خرداد ۸۸
همایش تجلیل از هیمالایا نوردان تیمهای ملی
کف و دست و تشویق و تقدیر
دیدن بسیاری از چهرهّهای کوهنوردی، به ویژه آنها که از دو نسل پیشتر در این مراسم گرد هم آمده بودند
حضور ۳ نفر از هیات مدیره انجمن کوهنوردان ایران در همایش که مجری جلسه، آنها را ندید و یادداشت اعلام حضور آنها را هم که کسی از هیات همدان به او داد، نتوانست بخواند، شاید خیلی بد خط بوده است.
۵شنبه ۷ خرداد ۸۸ و صعود به قله الوند، الوند زیبا و باشکوه که از سال ۱۳۵۵ در رویای صعود دوباره آن بودم و امکان آن را نیافته بودم
زیبایی خیره کننده و رویایی دشت میشان و تخت نادر و، الوند، شیر هوشیار و نگاهبانی که ایران و همدان را میپاید.
و
از حادثه سقوط خودم در یک چاله برفی و آسیب پایم و از گروه امداد و نجات دکوراتیو و کاملا نمایشی هلال احمر، بعدا خواهم گفت
گروه امداد و نجاتی که یک باند کشی در بساط ندارد!!!!
صدها و هزاران رحمت به آه دردمندان
آمبولانسهایی که فهمیدم سرویس رفت و آمد گروه نمایش هلال احمر بودند
و اینکه حادثه دیده باید در قسمت بار وانت بنشیند یا بخوابد!!!!
گفتم سالهاست که گوسفندها هم کنار راننده مینشینند!
فرود با پای دردناک را به خطر سفر در پشت وانتبار ترجیح دادم و لنگان لنگان به شهر آمدم
همه چیزمان، انگار باید به همه چیزمان بیاید
وداع تلخ و غمبار وبلاگ نویس، شاعر و کوهنورد بندری، ساجده کشمیری و دوستانش را تسلیت میگم و امیدوارم خبر دیگری از محمد رضا کاشفی نیاید، جز خبر بهبودیاش.
هفته سیاه خرداد،سیاهتر مباد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر