پنجشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۷

یادداشت های سفر به فرانسه (آلمان)

بخش چهارم

حدود ساعت 9 بود و وقتی زنگ زدیم فورا در باز شد و ما متوجه شدیم که استاد در انتظار ورود ما بوده است ، زمان زیادی لازم نبود تا متوجه شویم که این تاخیر چقدر با روحیه و عادت او ناسازگار است ، عباس محمدی و عباس جعفری به او گفته بودند که ما ساعت 7 صبح پیش او خواهیم بود و او از صبح بسیار زود مرتب و آراسته ، اصلاح کرده و ادوکلن زده در انتظار ، او بسیار مرتب و منظم و وقت شناس است و در ضمن تاخیر ما را هم گوشزد کرد!

جلیل کتیبه ای سال ها در سمت مسئول روابط عمومی فدراسیون کوه نوردی کار کرده و ومدیریت چند نشریه را به عهده داشته است و در تمام این سال ها ارتباط خود را با جامعه کوه نوردی ایران حفظ کرده است و سال هاست که در هر شماره مجله کوه مطلبی دارد و این یعنی اینکه نباید نگران ارتباط برقرار کردن با او بود، ولی واقعا نگرانی بزرگ ما در کنار هیجان در کنار او بودن ، این بود که چطور شروع کنیم و کی دوربین رضا راه بیفته.

در آپارتمان استاد

در کمتر از 10 دقیقه دوربین سمج رضا روشن بود و جلیل کتیبه ای به گرمی آغاز سخن کرد، از کودکی ، از اولین کوه رفتن ها و از صدای روزنامه فروش دوره گرد که اطلاعات ، اطلاعات فریاد میکرد و او که اولین یادداشت در مورد صعود به علم کوه را در سال 1315 و در روزنامه اطلاعات خواند، خواند و شیفته علم کوه شد و به انتظار روزنامه فروش تا غروب فردا ماند و این شیفتگی که در او ماند و ماند و ماند و هنوز هم با اوست.


از ورزش کردن هایش، از مشت زنی، از شنا، بدن سازی تا دوچرخه سواری

پرداختن به حادثه ای که او را از کوه رفتن بازداشت آن چنان که پس از گذشت نزدیک به 60 سال هنوز با حسرت از کوه میگوید، بدون شک برای ما نگران گننده ترین بخش این دیدار بود;

آیا جلیل از توضیح حادثه سر باز می زند؟ آیا یادآوری آن سبب افسردگی او خواهد شد؟ و آیا طرح این پرسش و بازگشت ما و او به آن روزهای پر درد و پر افسوس درست است؟

وظیفه داشتیم که این حرف ها را بشنویم و برای شما بازگو کنیم و رنج جلیل را هم نادیده گرفتیم اما;

جلیل آسان تر از آنی که ما می پنداشتیم در مورد حادثه هم گفت، در حقیقت او اکنون سالیان زیادی است که با این حادثه کنار آمده است ، او با پای آسیب دیده و دردناک خود ساخت و پای مجروح جلیل هم 24 سال درد کشید و تحمل کرد تا جلیل استوار و بر روی دو پا بایستد و راه برود ، ولی سال 1354 آخر این راه بود، جلیل و پای ناتوان او هر دو از ادامه این راه بازماندند،

جلیل برای گرفتن تصمیم بزرگ زندگی خود به خانه می آید و بر روی تخت دراز می کشد و به فکر فرو می رود اما 20 دقیقه بیشتر طول نکشید تا او به بیمارستان بازگردد و از پای راست خود خداحافظی کند.

روحیه بالای او هنوز مثال زدنی است، او که بیش از 4 سال است از خانه خود خارج نشده است همه کارهای خانه را با غیرت و سخت کوشی انجام میدهد و پرستاری وفادارانه و دیدنی او از همسر ناتوانش جزیی از کارهای روزانه اوست که با دقت و بدون تاخیر انجام میشود.

جلیل کتیبه ای و همسر او

عکسی از مش صفر نقوی و جلیل کتیبه ای - هر دو متولد 1300 و هر دو عاشق علم کوه

مش صفر شاید خوش اقبال تر از جلیل است که هر روز چشم به دامنه سحر انگیز علم کوه میگشاید و جلیل که با رویای علم کوه و جادوی آن چشم به آفتاب پاسائو میدوزد


دو روزی که مهمان جلیل بودیم هرگز از خاطره من و رضا پاک نخواهد شد، در بخش بعدی شعری را که در اوج حسرت و زمانی که یک اکسپدیشن فرانسوی در سال 1354 به علم کوه می رفتند، سرود را درج خواهم کرد.


هیچ نظری موجود نیست: