در حال حاضر داستان دن مازور بسیار معروف است. در ماه مه 2006 در حین راهنمايي دو كوهنورد به سوي قله اورست ، در حاليكه قله در ديد آنها قرار داشت، مازور از كنار مردي گذشت كه تنها و بدون طناب تلو تلو خوران بر فراز خط الراس 28 هزار فوتي حركت مي كرد. لینكلن هال در حاليكه از سوي راهنمايانش مرده قلمداد و رها شده بود، بدون كپسول اكسيژن در آنجا قرار داشت. ولي هنگامي كه مازور به او رسيد، هنوز پر انرژي به نظر مي رسيد. مازور با عصبانيت تمام يك برنامه امداد كوهستان در ارتفاعات بلند را ترتيب داد. در ميانه كار يك طوفان روزانه در حال آغاز بود.
به جاي صعود قله او مشتري هايش را به سوي پايين هدايت كرد.
آنچه اكنون برسر زبانهاست ، اين واقعيت مي باشد كه او دچار دردسر زيادي شده است.
دردسر از سوي كوهنورداني كه از كنار هال گذشتند اما نايستادند و كمكي نكردند.
احساس تقصير در قبال مشتري هايش كه هزاران دلار پرداخت كردندو ماهها تمرين كردند اما از نزديكي قله برگشتند.
نقطه سياهي كه در كارنامه اش جهت ثبت نام صعود به هيماليا حك شده است زيراكه هيچكس مايل به استخدام راهنمايي نيست كه از رفتن به قله پا پس كشيده است.
با وجود تمام اين شرايط مازور از آنچه انجام داده است پشيمان نيست. او ميگويد: « معتقدم كه تمامي ما توان ايستادن و كمك به ديگران را داريم. همانگونه كه توان ادامه حركت را داريم.
سؤال در اينجاست كه چگونه مي خواهيد زندگي كنيد؟
چه مي خواهيد انجام دهيد؟
و اينكه شما كه هستيد؟ »
به يقين سوال سختي است. در جواب اين سوال كه شما كيستيد، جواب حداقلي وجود دارد: دن مازور انساني است كه عمل صحيح را در هنگام بروز حادثه انجام داد. انساني كه هدفي را بخاطر نجات يك زندگي فدا نمود. هر چند اين گفته به تنهايي تعريف كاملي ازيك قهرمان نيست اما قطعاّ توصیف بدی نيست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر