دوشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۶

سرکچال - خلنو


این از اون برنامه ها بود
5 شنبه 1 شهریور ساعت 2 ب ظ حرکت از فلکه 4 تهران پارس
3:30 از سپیدستون استارت زدیم
6 به پناهگاه لجنی رسیدیم - در طول راه به این فکر میکردیم که پناهگاه امشب در قرق ما 3 نفر است که گروهی 10 نفره را در بالا دست خود دیدیم که به سوی لجنی میرفتند- خوب قرق تا اینجا شکسته بود
درهوای خنک و ابری و همراه با ریزش آرام و ملایم باران به لجنی رسیدیم و آن 10 نفر مذکور کار ما را راحت کرده بودند و جای مختصری نزدیک در به ما اختصاص داده بودند - دستشان درد نکند
ما کمی غرغر و مقداری ویز ویز کردیم و در جای ویژه خود کنار چادری که برای خانمهای گروه خود(3 فقره ) برپا کرده یودند مستفر
شدیم
هوا پس از ساعتی به شدت و ناگهانی تغییر کرد و باران سیل آسایی باریدن گرفت و همه به درون پناهگاه آمدیم و مشغول شام خوردن شدیم
حوالی ساعت 8 مهدی که برای شکار خرگوش بیرون دفته بود خبر آورد که دو سه نفر دیگر در راهند
ای وای قرق دوم هم میشکند - حالا چی ؟ تو کوهنوردی هم زشته دیگه اگه بخایم بهشون جا ندیم بگیم ما زودتر تر اومدیم
ما بسرعت به آن دو سه نفر با چراغ علامت دادیم و حدود 1 ساعت بعد آن 17 نفر رسیدند
3 نفر؟ بفرما
از اون 17 نفر یعنی اون 3 نفر سابق 2 تاشون چراغ داشتن
اون 10 نفر اول گروه هفت خوان کرج بودن
اون 17 نفر بی سر و سامون مس موش آب کشیده ی بی سرپرست بی لباس ضد آب بی نقشه ی بی قطب نما که در فکر آمادگی صعود به دماوند در یک سه شنبه ای بودند و کفش کتونی هم داشتند ازبانک کشاورزی
قرق بد جوری شکست ولی ما از جای خود حالا راضی تر بودیم
کرجی ها با اکراه چادر خود را که جای زیادی گرفته بود جمع کردند و به بیرون انتقال دادند و با این حال اخلاق و منش کوهنوری رابه خوبی به نمایش گذاشتند و 10 نفره نیمی از پناهگاه را کامل در اختیار گرفتند تا اون 20 نفر دیگه هم تو نصفه ی دیگه و من احساس عجیبی بهم دست داده بود که دوستان به زور نشوندنم سر جام
جای شما خالی تا 3 صبح هیچ نخابیدیم و بنابراین کوله هارو برداشته لباس پوشیدیم و بیرون زدیم
باران شدید و باد و طوفان در تمام طول شب ادامه داشت
6:30 بر روی سرکچال 3 بودیم ودیدن برف تازه بر روی خط الراس و همچنین بر روی خلنو و آزادکوه ما رو به هیجان آورده بود
از همان جا به پایین سرازیر شدیم
صبحانه در نزدیکی پاکوب مسیر قله برج و صعود به برج 9:30
حرکت به سوی تیغه ها و عبور از روی آن و بیشتر از گذرگاههای شرقی و غربی تیغه ها
هههههوووووم م م م م
تیغه ها تموم شدن
10:30 برو به سمت قله
11 و درست زیر قله رعد و برق از سمت غرب و حدود کلون بستک شروع شد- وای چه صدای مهیبی

بچه ها باید برگردیم
این هوا کمتر از نیم ساعت دیگه بالا سر ماست
نه - امکان نداره دو قدم بیشتر نمونده
تو اگه نمی تونی همین جا بشین

خوب ما برگشتیم و البته بالای سر ما رعد و برقی نشد و برق زمینی رو هم احساس نکردیم ولی کی میدونست؟

در بازگشت و در سپیدستون با گروهی از دوستان که به کلون بستک رفته بودند برخوردیم که در میان رعد و برق و باتون هایی که نوک آنها جرقه میزده است صعود کردند
و حالا ما خیلی خوش شانسیم که آنها همه هستند

در برگشت و در مینی بوس وقتی کنفرانس میدادم در مورد خطر صاعقه در کوه - آنها دوباره در بعضی نواحی دچار برق گرفتگی شدید شدند

تیغه ها و دوباره برج و دوباره فرود و صعود دوباره سرکچال
کم آبی و من یکی حسابی تخلیه شده بودم
گروه اسییلت هم بالا بودند چون پرچم های قرمزشون همه جا بود تا روی بام لجنی
غذا ها و آب ما هم که در پناهگاه گذاشته بودیم در یک اقدام تحسین برانگیزخورده و نوشیده شده بودند و نوش جانتان

و این از اوووون برنامه ها بود
بی خوابی
کم آبی
2 بار صعود سرکچال ها
2 بار صعود برج
گذر از تیغه ها
رعد و برق

رفقای این برنامه عباس ثابتیان - مهدی کاسبیان و فریدون عشقی

هیچ نظری موجود نیست: