روز جمعه 29-2-86 به سرکچال رفتیم
هوای صبح آفتابی و گرم بود ولی بتدریج مه از جنوب بالا آمد و تا حدود ساعت 11 همه جا راپوشاند
سرکچال آخر را نرفتیم چون برف زیاد و سست بود و نقابهای رو به دریوک در آستانه جدا شدن و فروریزی
در میان مه سنگین به سوی پناهگاه لجنی سرازیر شدیم
ناهار و چای و عملیات پزشکی و پانسمان دست مجروح یک همنورد که پس از ما صعود میکرد و
روی سنگها در حال بازگشت سقوط کرده بود
جای همه رفقا خالی بود
هوای صبح آفتابی و گرم بود ولی بتدریج مه از جنوب بالا آمد و تا حدود ساعت 11 همه جا راپوشاند
سرکچال آخر را نرفتیم چون برف زیاد و سست بود و نقابهای رو به دریوک در آستانه جدا شدن و فروریزی
در میان مه سنگین به سوی پناهگاه لجنی سرازیر شدیم
ناهار و چای و عملیات پزشکی و پانسمان دست مجروح یک همنورد که پس از ما صعود میکرد و
روی سنگها در حال بازگشت سقوط کرده بود
جای همه رفقا خالی بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر