صبح روز چهار شنبه پنجم بهمن در فرودگاه قلعه مرغي مشغول شنيدن توضيحات اغراق آميز هماهنگ كننده پرواز در مورد قابليتهاي چرخبال بل214 بوديم.
با اطمينان كامل از اينكه اين وسيله نمي تواند نياز ما را برآورده كند فقط با تكيه به اينكه سرعت باد منطقه صفر پيش بيني شده بود اميدوار بوديم كه باهمكاري خلبان بتوانيم در يخچال غربي و يا در علم چال پياده شويم.
به اتفاق آقاي محمد نوري (سرپرست ) حسين ابوالحسني و مهدي حبيبي با وسيله اي كه اينبار توسط نيروي انتظامي به اين كار اختصاص داده شده بود پرواز را شروع كرديم.
در فرودگاه با ارتباط مستقيم يك نفر از ما با خلبان مخالفت شد ولي در حين پرواز بعد از عبور از قله كرچان با دستور استاد خلبان يك گوشي در اختيار من گذاشته شد و با خلبان در ارتباط بودم.
درهواي بسيار آرام و بدون لكه اي ابر كه در تابستان هم كمتر ديده مي شود به منطقه عمليات رسيديم. خلبان بدون توجه چنداني به خواسته هاي من مسير خودش را مي رفت و از نزديك شدن به گرده و ديواره علم كوه خود داري مي كرد. وقتي علت را جويا شدم جواب شنيدم كه بدنبال جايي براي فرود مي گردم.
به ايشان گفتم كه با توجه به هواي بسيار آرام به گرده نزديك شده و اقدام به گشت هوايي كنيم كه موافقت نشد . در اين زمان خلبان سرعت باد را شصت نات يعني نزديك صد و بيست كيلومتر تخمين زد. با توجه به منظره علم چال و آشنايي كه با منطقه داشتم بدون كمترين ترديد سرعت باد را مطابق پيش بيني هوا شناسي معادل صفر تشخيص مي دادم ولي خلبان همچنان در ارتفاع چهار هزار پانصدمتري گزينه هاي مختلف من براي فرود را كه يكي يكي از هدف دور مي شد رد كرده و نا امن تشخيص مي داد.
خلبان يك نقطه در نزديكي قله كرما كوه راجاي مناسبي براي فرود تشخيص داد . به ايشان گفتم تهران از اينجايي كه شما قصد نشستن داريد براي ما نزديك تر است و اگر قرار است اينجا ما را پياده كنيد بهتر است به تهران برگرديم. با چانه زني كه طي حدود ده دقيقه جريان داشت و با موافقت اجباري آقاي محمد نوري قله سياه گوك را براي فرود انتخاب كرديم و خلبان با شك و ترديد زياد براي پياده شدن ما ارتفاع پرواز را كاهش داد. در حدود شش متري هاور كرده و از ما خواست كه پياده شويم . در حاليكه پشت سر هم يا حسين يا حسين مي گفت از او خواستم تا به زمين نزديك تر شده و گوشي را از روي گوشم برداشتم تا پياده شويم.
از صحبتهاي بين خلبان و كسي كه با وجود سن بيشتر در جايگاه كمك خلبان بود و راهنمايي هاي مداوم او اينطور برداشت كردم كه اين يك پرواز آموزشي براي كادر پرواز بوده ، كه به اينكار اختصاص داده شده است.
بار و بنه خود را مرتب كرده و به سمت جانپناه سر چال سرازير شديم.
من به علت عدم هم هوايي و كوله سنگين وضعيت مطلوبي نداشتم . وقتي در جانپناه سرچال آقاي محمد نوري بقيه روز را به استراحت اختصاص داده و حركت به علم چال را به فردا موكول كرد با كمال ميل استقبال كرده و به داخل كيسه خوابم خزيدم.
صبح زود به طرف علم چال حركت كرديم و ساعت دوازده، بعد از استراحت و صرف ناهار به اتفاق آقاي محمد نوري و حسين ابوالحسني راهي يخچال غربي شديم و آقاي مهدي حبيبي مسئول برپايي بارگاه شد.
حدود ساعت پانزده در ارتفاعات پشت قله شانه كوه آقاي محمد نوري متوجه جاي پاي مهدي عزيزي روي يك دهليز برف گرفته روي گرده شد كه يكباره تمام مي شد و نشان از شكستن و فرو ريختن برف بود. يك ديواره پنجاه متري زير آن دهليز و درست زير آن يك لكه مشكي رنگ غير عادي در برف ديده مي شد.
مستقيم به سمت آن رفته و با نزديك شدن به آن مطمئن شديم كه آن لكه سياه بخشي از پوشاك و يا لوازم مهدي بوده و قطعن چيز طبيعي نيست.
ساعت پانزده و چهل و پنج در فاصله كمتر از پنج متر از لكه ها مطمئن بوديم كه بالاي سر مهدي هستيم . لكه سياه رنگ قسمتي از كوله پشتي بود و چند تكه باطوم ، يك لنگه دستكش و پنجه پاي چپ كفش آ اف اس هشت هزار كه كفش مهدي بود از برف بيرون بود.
باتوجه به وضعيت بسيار مطلوب هوا و اطمينان از بارگاه مان در علم چال در فاصله زماني تا غروب، شروع به خارج نمودن مهدي نموده و بعد از پوشاندن پيكر يخ زده مهدي با يك گوني نايلوني بزرگ و بسته بندي آن ، آنرابه كف يخچال غربي جايي كه احتمال سر خوردن و يا گم شدن به هر دليل به مراتب كمتر باشد منتقل نموديم و گراي كامل نقطه اي كه پيكر مهدي را به امانت گذاشتيم ثبت نموديم. از تمام اين اقدامات مرحله به مرحله فيلم و عكس تهيه كرديم و در آخرين دقايق پرتوهاي نور روز مراجعت به علم چال را شروع كرديم.
ساعت نوزده وسي از روي قله شانه كوه با آقاي جواد نظام دوست در تهران تماس گرفته و گزارش كامل از مشاهدات و اقدامات انجام شده ارائه نموديم همچنين به علت مجموعه مسائل و مشكلات حاشيه پرواز تصميم به بازگشت از زمين گرفته و از پرواز به تهران صرف نظر نموديم.
صبح روز جمعه به سمت رودبارك راهي شده و در زمان استراحت در سرچال با گروهي از اهالي منطقه مواجه شديم كه داخل بدنه چرخبال ساقط شده به كارهاي مشكوكي مشغول بودند.
حدود ساعت بيست و يك در قرارگاه رودبارك پدر مهدي عزيزي به همراه چندتن ديگر به استقبال مان آمده وبا هم به خانه ايشان در تهران مراجعت نموديم.
برخورد منطقي خانواده مهدي به خصوص مادر ايشان با اين حادثه و خبر ناگواري كه حامل آن بوديم تحسين برانگيز بود.
ياد هر دو عزيز از دست رفته گرامي و روحشان شاد
از وبلاگ باشگاه ما
با اطمينان كامل از اينكه اين وسيله نمي تواند نياز ما را برآورده كند فقط با تكيه به اينكه سرعت باد منطقه صفر پيش بيني شده بود اميدوار بوديم كه باهمكاري خلبان بتوانيم در يخچال غربي و يا در علم چال پياده شويم.
به اتفاق آقاي محمد نوري (سرپرست ) حسين ابوالحسني و مهدي حبيبي با وسيله اي كه اينبار توسط نيروي انتظامي به اين كار اختصاص داده شده بود پرواز را شروع كرديم.
در فرودگاه با ارتباط مستقيم يك نفر از ما با خلبان مخالفت شد ولي در حين پرواز بعد از عبور از قله كرچان با دستور استاد خلبان يك گوشي در اختيار من گذاشته شد و با خلبان در ارتباط بودم.
درهواي بسيار آرام و بدون لكه اي ابر كه در تابستان هم كمتر ديده مي شود به منطقه عمليات رسيديم. خلبان بدون توجه چنداني به خواسته هاي من مسير خودش را مي رفت و از نزديك شدن به گرده و ديواره علم كوه خود داري مي كرد. وقتي علت را جويا شدم جواب شنيدم كه بدنبال جايي براي فرود مي گردم.
به ايشان گفتم كه با توجه به هواي بسيار آرام به گرده نزديك شده و اقدام به گشت هوايي كنيم كه موافقت نشد . در اين زمان خلبان سرعت باد را شصت نات يعني نزديك صد و بيست كيلومتر تخمين زد. با توجه به منظره علم چال و آشنايي كه با منطقه داشتم بدون كمترين ترديد سرعت باد را مطابق پيش بيني هوا شناسي معادل صفر تشخيص مي دادم ولي خلبان همچنان در ارتفاع چهار هزار پانصدمتري گزينه هاي مختلف من براي فرود را كه يكي يكي از هدف دور مي شد رد كرده و نا امن تشخيص مي داد.
خلبان يك نقطه در نزديكي قله كرما كوه راجاي مناسبي براي فرود تشخيص داد . به ايشان گفتم تهران از اينجايي كه شما قصد نشستن داريد براي ما نزديك تر است و اگر قرار است اينجا ما را پياده كنيد بهتر است به تهران برگرديم. با چانه زني كه طي حدود ده دقيقه جريان داشت و با موافقت اجباري آقاي محمد نوري قله سياه گوك را براي فرود انتخاب كرديم و خلبان با شك و ترديد زياد براي پياده شدن ما ارتفاع پرواز را كاهش داد. در حدود شش متري هاور كرده و از ما خواست كه پياده شويم . در حاليكه پشت سر هم يا حسين يا حسين مي گفت از او خواستم تا به زمين نزديك تر شده و گوشي را از روي گوشم برداشتم تا پياده شويم.
از صحبتهاي بين خلبان و كسي كه با وجود سن بيشتر در جايگاه كمك خلبان بود و راهنمايي هاي مداوم او اينطور برداشت كردم كه اين يك پرواز آموزشي براي كادر پرواز بوده ، كه به اينكار اختصاص داده شده است.
بار و بنه خود را مرتب كرده و به سمت جانپناه سر چال سرازير شديم.
من به علت عدم هم هوايي و كوله سنگين وضعيت مطلوبي نداشتم . وقتي در جانپناه سرچال آقاي محمد نوري بقيه روز را به استراحت اختصاص داده و حركت به علم چال را به فردا موكول كرد با كمال ميل استقبال كرده و به داخل كيسه خوابم خزيدم.
صبح زود به طرف علم چال حركت كرديم و ساعت دوازده، بعد از استراحت و صرف ناهار به اتفاق آقاي محمد نوري و حسين ابوالحسني راهي يخچال غربي شديم و آقاي مهدي حبيبي مسئول برپايي بارگاه شد.
حدود ساعت پانزده در ارتفاعات پشت قله شانه كوه آقاي محمد نوري متوجه جاي پاي مهدي عزيزي روي يك دهليز برف گرفته روي گرده شد كه يكباره تمام مي شد و نشان از شكستن و فرو ريختن برف بود. يك ديواره پنجاه متري زير آن دهليز و درست زير آن يك لكه مشكي رنگ غير عادي در برف ديده مي شد.
مستقيم به سمت آن رفته و با نزديك شدن به آن مطمئن شديم كه آن لكه سياه بخشي از پوشاك و يا لوازم مهدي بوده و قطعن چيز طبيعي نيست.
ساعت پانزده و چهل و پنج در فاصله كمتر از پنج متر از لكه ها مطمئن بوديم كه بالاي سر مهدي هستيم . لكه سياه رنگ قسمتي از كوله پشتي بود و چند تكه باطوم ، يك لنگه دستكش و پنجه پاي چپ كفش آ اف اس هشت هزار كه كفش مهدي بود از برف بيرون بود.
باتوجه به وضعيت بسيار مطلوب هوا و اطمينان از بارگاه مان در علم چال در فاصله زماني تا غروب، شروع به خارج نمودن مهدي نموده و بعد از پوشاندن پيكر يخ زده مهدي با يك گوني نايلوني بزرگ و بسته بندي آن ، آنرابه كف يخچال غربي جايي كه احتمال سر خوردن و يا گم شدن به هر دليل به مراتب كمتر باشد منتقل نموديم و گراي كامل نقطه اي كه پيكر مهدي را به امانت گذاشتيم ثبت نموديم. از تمام اين اقدامات مرحله به مرحله فيلم و عكس تهيه كرديم و در آخرين دقايق پرتوهاي نور روز مراجعت به علم چال را شروع كرديم.
ساعت نوزده وسي از روي قله شانه كوه با آقاي جواد نظام دوست در تهران تماس گرفته و گزارش كامل از مشاهدات و اقدامات انجام شده ارائه نموديم همچنين به علت مجموعه مسائل و مشكلات حاشيه پرواز تصميم به بازگشت از زمين گرفته و از پرواز به تهران صرف نظر نموديم.
صبح روز جمعه به سمت رودبارك راهي شده و در زمان استراحت در سرچال با گروهي از اهالي منطقه مواجه شديم كه داخل بدنه چرخبال ساقط شده به كارهاي مشكوكي مشغول بودند.
حدود ساعت بيست و يك در قرارگاه رودبارك پدر مهدي عزيزي به همراه چندتن ديگر به استقبال مان آمده وبا هم به خانه ايشان در تهران مراجعت نموديم.
برخورد منطقي خانواده مهدي به خصوص مادر ايشان با اين حادثه و خبر ناگواري كه حامل آن بوديم تحسين برانگيز بود.
ياد هر دو عزيز از دست رفته گرامي و روحشان شاد
از وبلاگ باشگاه ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر