شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۷

چین کلاغ

قله چین کلاغ

روز جمعه 15 آبان 87 را به چین کلاغ رفتیت ، قرار قبلی ما صعود به ریزان بود که به دلیلی کنسل شد ، مهدی پیشنهاد دوشاخ رو داد و من چین کلاغ رو پیشنهاد کردم.

تو سال های دانشگاه همیشه کوه نوردی های سال نو با چین کلاغ شروع میشد ، دیدن دوستان قدیمی و آشنایی با بچه های سال یک ( سال صفرو که اصطلاح دانشگاه پهلوی شیراز بود و یک ترم میهمانش بودم) ، مسیر صعود ، قله و ناهار توی دره کارا و بعد جلسه انتقاد از خود ، توی فصل بهار اگر از کارا برمی گشتیم خوردن توت و گردو میتونست ساعت ها مشغولمون کنه ،

یک روز که از یک برنامه برمیگشتیم و از کارا پایین اومدیم سرپرست فنی که سرش بالا بود و توت ها رو تماشا میکرد با سر یه راست رفت تو یه شاخه بزرگ درخت (یا شاید شاخه توی سرش رفت ) و سرش حسابی مجروح شد .

یه بار زمستون بود و به چین کلاغ میرفتیم ، با نزدیک شده به قله متوجه مقدار زیادی کتاب های ریز چاپ و اعلامیه شدیم که سر قله کوه شده بود ، سال 55 بود و این ها رو کتاب های ظاله می نامیدند ، نمیدونم چند نفر این بار رو تا قله کشیده بودن ولی بار یک وانت بود ، بچه ها کوله ها و هر جایی که داشتن پر کردن و با خودشون به شهر آوردن ، اون روز برفی زمستون و اون هوای به شدت گرفته و اون منظره روی قله از خاطرات فراموش نشدنی اون سال هاست.

تو سالهای اخیر دست کم دو بار تصمیم گرفتم که به چین کلاغ برم و هر دو بار سر از دوشاخ درآوردم ، یه بار سه سال پیش بود که با مهدی دوتایی رفتیم و یه بار هم دو سال پیش که شد یه برنامه مفصل از دوشاخ تا توچال.

ابتدای یال


بیشتر برنامه رو تنهایی و با خودم بودم و اون روزها و اون آدم ها و اون دوستان رو به یاد می آوردم ، بعد از اینکه صبحانه رو بر بام اتاقک آجری بالای یال خوردیم و پس از عبور از قسمت سنگی ، تراورس تا روی گردنه دوشاخ رو تنهایی رفتم و نمیدونم چه انرژی گرفته بودم که نیم ساعتی زودتر از بقیه روی گردنه بودم ، جالب بود که از روی گردنه تا قله تیرکوبی شده بود ، جدس میزنم که گروه های دانشجویی این کارو کرده باشن.

گردنه دوشاخ

روی قله یک ساعتی نشستیم ، مهدی لبو آورده بود که گرم کردیم و خوردیم ، برف اب کردیم و چای خوردیم ، راستی سر راه قله یک گروه 5 نفره رو دیدیم که از سعادت آباد اومده بودن چین کلاغ و تا دوشاخ میرفتن ، دیدم مهدی که جلوتر بود داره روبوسی میکنه ، عباس بود ، از دوستان اون سال ها، هم دیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم ، عباس منو صدا کرد تا خاطره اون کتاب های روی قله رو تعریف کنه ، هیج کدوم یادمون نبود که این خاطره مشترک ماست.



مسیر رو برگشتیم به سمت درکه و دوباره بساط قلیون و جوجه کباب و عربده کشیدن برقرار بود.



یکی از شیرین ترین کوه رفتن های من تو این چند سال بود

دوستان این برنامه

فریدون عشقی ، بهمن عشقی ، مسلم زمانی نژاد ، مهدی کاسبیان ، مریم رهبان ، اشرف سلیمانی و عباس ثابتیان







هیچ نظری موجود نیست: