یکشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۷

سخن پردازی های کم مایه

عباس محمدی مطالبی را در سایت انجمن کوهنوردان ایران تحت عنوان سوار بودن بر زورق یقین و حادثه نانگاپاربات منتشر کرده است و در آن کنایه هایی به من زده است که بسیار عجیب است!

آقای محمدی
  • اولا آرامکوه در مورد حادثه نانگاپاربات هیچ نظری نداده است ، یک بار لطفا پست های آرامکوه را مرور کنید.
  • در مورد الیمستان
روز شنبه 22 تیر 87 ساعت حدود 10 شب عباس محمدی با موبایل من تماس گرفت و چون در حال رانندگی بودم پس از رسیدن به خانه حدود 11 شب توانستم با او صحبت کنم ،

موضوع:
حسین مهجوری یک گروه 14 ، 15 نفره را به جنگل الیمستان برده و همگی گم شده اند ، گروه های مختلفی در حال جستجو هستند ، مجمدی از من خواست تا یک تیم جستجو تشکیل بدهم !

نمی دانستم که واقعا کمکی میتوانستیم بکنیم یا نه ولی با چند نفر تلفنی تماس گرفتم و با دو تا از دوستان قرار فردا یک شنبه 23 تیر را گذاشتم.
صبح یک شنبه به سر کار آمدم و مسیری را که قبلا رفته بودم روی جی پی اس ریختم ، نقشه و اطلاعات دیگری که ممکن بود به دردم بخورد آماده کردم و در آخرین دقیقه ها با تلفن حامد تماس گرفتم و او خبر پیدا شدن حسین مهجوری را داد.

در مورد گم شدن این گروه به سرپرستی راهنما حسین مهجوری فقط در آرامکوه مطلبی منتشر شد و بنابراین پاراگراف بی ربط عباس محمدی در مطلب سوار بودن بر زورق یقین و حادثه نانگاپاربات روی سخنش با این عباس است.

در ماجرای گم شدن چند کوه نورد و کوه گرد در جنگل المستان هم که در روزهای 19 و 20 تیر رخ داد (و انجمن توانست 4-3 ساعت پس از اطلاع از جریان ، گروه های جستجو را به منطقه بفرستد) کناره گیری از مشارکت حداقلی در عملیات جستجو از سوی کسانی که با وجود شناخت خوب از منطقه هیچ تمایلی به راهنمایی و حضور در جریان از خود نشان ندادند ( وسپس سخن پردازی های کم مایه ) دیده شد .

  • عباس عزیز اولا این گروه روز 5 شنبه 20 تیر به الیمستان رفتند ، شب را در حسینیه خوابیدند و روز جمعه 21 تیر قصد صعود به قله امامزاده قاسم کردند و بنابراین تاریخ هایی که درج کرده ای نادرست هستند.
  • از من خواستی تا تیمی برای جستجو تشکیل دهم و من این کار را کردم پس کناره گیری از مشارکت حداقلی یعنی چه؟؟
  • در مورد حسین مهجوری نوشتم:

  1. مهجوری به گروه اطمینان میدهد که حداکثر تا ساعت 1400 به الیمستان برخواهند گشت و آنها توشه غذایی با خود نمی برند
  2. با توجه به اطمینان گروه به کار بلدی و شناخت مهجوری از منطقه کسی اقدام به ثبت مسیر نمیکند.
  3. در بازگشت از قله سرپرست در یافتن پاکوب درست مسیر تردید میکند و از گروه جدا میشود تا مسیر را بیابد.
  4. گروه پس از انتظار طولانی با سر و صدا و سوت زدن او را میخوانند و نتیجه ای نمی گیرند.
  5. در جایی که (به نقل از یکی از گمشدگان ) موبایل آنتن میداده است توقف میکنند و درخواست کمک و گروه های مختلفی از شهرهای مازندران و هم هلال احمر وارد منطقه میشوند و آنها را یافته و به ده پاشا کلا انتقال میدهند.
  6. جستجو برای یافتن راهنما تا صبح یکشنبه ادامه پیدا میکند و او را با ظاهری نگران و نه چندان هوشیار میبینند.
  7. راهنما مهجوری گفته است که بعد از جدا شدن از کروه 2 پتوله پلنگ و یک پلنگ بزرگ به او حمله کرده اند و او با تبر به سر توله زده و خود را از شیب بلندی پرت کرده است و صمنا گویا توله پلنگ باسن او را گاز گرفته است.(تا این لحظه درستی گفته های او تایید نشده است)
  8. محیط بانان گویا به دنبال اثری از پلنگ ها و احتمالا توله ی کشته شده هستند.
این ها شنیده هاست و بهتر است آقای مهجوری خود پس از بازگشت به شرایط عادی توضیح دهد که واقعا بر او چه گذشته است.
گفتنی است که این راهنما را ندیده اند که قطب نما ، جی پی اس و یا نقشه ای با خود داشته باشد!

آقای محمدی ، حسین مهجوری حتی یک قطب نما هم با خود نداشته است تا دست کم شمال و جنوب را تشخیص دهد ، راهنمایی که سال هاست گروه هایی را به آن کوه برده است باید بداند که اگر به دره های شمالی در منطقه الیمستان سرازیر شود ده ها روستا و آبادی پیش رو خواهد داشت ، خوب هوا مه آلود بوده است ، راهنما مهجوری شمال و جنوب را که باید بتواند تشخیص دهد!!

سال گذشته پس از مرگ مرحوم علی مجمد پور رضا زارعی در وبلاگ کوه قاف مظلبی با عنوان مکتب کفش کتانی منتشر کرد و از جمله چنین نوشت:

اما بزرگترين ويژگی هم نسلان مكتب او رويكرد تدريجی آنها به سمت صعودهای سبك بار بود، به شكلی كه گاها در اين راه از توجه به كوچكترين و ابتدايی ترين مسائل ايمنی نيز اجتناب می كردند

كاستن از تجهيزات، پوشاك و متاسفانه آذوقه مورد نياز از مهمترين راهكارهای آنها برای افزايش سرعت به شمار مي آمد.

بی توجهی به تكنولوژی و بهره گيری از همان تجهيزات قديمی، به طوريكه احتمالا اكثر كوه نوردان نسل پس از ايشان نيز بادگيرهای تيم ماناسلوی 55 و اورست 56 را بر تن تعدادی از اين عزيزان مشاهده نموده اند، و البته اعتقاد به برتری انسان به تكنولوژی موجب شد تا جوانترهای پيرو اين نسل نيز به اين راه كشيده شوند.

صعودهای زمستانی به قلل البرز، بويژه مسيرهای توچال از دربند، دارآباد و كلكچال در زمستان با كفش كتانی و كمی مدرنتر صعود زمستانی دماوند با كفشهای سبك كوه نوردی از اين دست مي باشد.

متاسفانه گفته مي شود مرحوم محمدپور نيز درحالی پيدا شد كه كفش كتانی به پا داشت!

و عباس محمدی نیز در مورد مرگ علی محمدپور در دیده بان کوهستان چنین نوشت:

در میان ما رسم نیست که پس از درگذشت کسی از او انتقاد کنیم ! اما از آن جا که من انتقاد کردن به یک شخص را به معنای "دیدن" او و اهمیت دادن به کارهایش می دانم ، لازم می دانم که بگویم یک ایراد کار محمدپور، هم چون بسیاری دیگر از کوه نوردان و دیگر شخصیت های اجتماعی ما ، این بو د که میراث مکتوبی از خود باقی نگذاشت تا مورد استفاده ی نسل های بعدی قرارگیرد . و دیگر این که او نیز مانند هم نوردش جلال فروزان و ... اهمیتی به پوشاک مناسب و ابزارهای جدید کوه نوردی نمی داد و اگر او را در کوهستان به جوان نوآمده ای معرفی می کردی ، نمی توانستی بگویی که از نظر تناسب پوشاک با محیط ، به سر و وضع این استاد نگاه کن ؛ هنگامی که پیکر او را بر کنار جویباری یافتند ، با وجود آن که روز پیش برف خوبی باریده بود و سرما چند درجه زیر صفر بود ، به پای او کفش کتانی بود !

آقای محمدی شما بگویید آیا حسین مهجوری مصداق روشن دیگری از پیروان مکتب کفش کتانی نیست؟!

آقای محمدی سخن پردازی های کم مایه یعنی چه؟
اگر حسین مهجوری در زمستان گم شده بود که یک فاجعه بوچود آمده بود!

کسی که وسط تیر ماه پایین قله امامزاده قاسم گم میشود!
کسی که به گروه خود میگوید لازم نیست غذا برای خود بردارند!
کسی که شمال و جنوب خود را نداند!
او کیست؟

عباس عزیز سخن پردازی های کم مایه کدام است؟

هیچ نظری موجود نیست: