آری
درست خوانده اید
قتل در توچال
آنهم به دست من و مهدی
روز 4 شنبه بیست و یکم ماه مبارک رمضان
4 شنبه 11 مهر 86
در اقدامی هماهنگ و بیشرمانه
روز قتل امام علی به توچال رفتیم و
آری
قتلییه ما توچال بودیم
شیرپلا فقط 6 نفر
پناهگاه امیری خالیه خالیه خالی
و قله آرام و خاموش
پرانتز باز
و یک کیسه پلاستیکی کوچک و پوست و تخمه طالبی که ساعتی پیش از آن توسط همنوردانی از دیار کورش کبیر، امیر کبیر و فاتحان قدر قدرت کی تو با ملچ و مولوچی وسوسه کننده تا آخر خورده شده بود بر روی نیمکت پناهگاه بر جای مانده بود و این مانند کلنگی که بر فراز چوایو بر جای ماند تنها نشانه صعود به قله بود که من درون کوله پشتی نو ی نو ی نو ی خودم که مارک شم نورث فیس است و در همین مسافرت آخر خریده ام قرار دادم و تا منزل به دوش کشیدم
و این پوست و تخمه طالبی اصلا ارتباطی به مسایل محیط زیستی و اخلاق کوهنوردی و این چیزا نداشت و همان نشان صعود به قله بود که حاضرم هر جا لازم باشد شهادت بدهم
پرانتز بسته
شایدم توچال روزه گرفته بود و خوابیده بود تا زیاد گشنه نشه و صواب هم چون داره و دم افطار بیدار شه
ما چای گل گاو زبان خوردیم البته نوشیدیم و ما روزه نبودیم
چون اگر روزه بودیم که پس چگونه به توچال میرفتیم
چون آنگاه ادرار ما نخست زرد میشد و سپس قرمز میشد و ما دچار کم آبی میشدیم
و این ادرار شیطان است
اینو یکی سر کوچه داد میزد
در پایین ترها گویی کسانی بودند که روزه میگرفتند و روضه میخواندند و آنها از ما نبودند
اینم یکی دیگه سر 4 راه میگفت
11:45 قله و 12:30 بازگشت از مسیر رفته تا گردنه اوسون و از اوسون تا دربند و تهران
5 هم زیر دوش
نا گفته نماند در هنگام فرود به دره اوسون با کسانی که کیسه زباله در کوه بر شاخه ای آویخته بودند به گپ زنی پرداخته و این اقدام آنان را کاری بس وقیحانه و خجالت آور خواندم که چون آنها چیز کردند ماجرا با وساطت مهدی پایان یافت
درست خوانده اید
قتل در توچال
آنهم به دست من و مهدی
روز 4 شنبه بیست و یکم ماه مبارک رمضان
4 شنبه 11 مهر 86
در اقدامی هماهنگ و بیشرمانه
روز قتل امام علی به توچال رفتیم و
آری
قتلییه ما توچال بودیم
شیرپلا فقط 6 نفر
پناهگاه امیری خالیه خالیه خالی
و قله آرام و خاموش
پرانتز باز
و یک کیسه پلاستیکی کوچک و پوست و تخمه طالبی که ساعتی پیش از آن توسط همنوردانی از دیار کورش کبیر، امیر کبیر و فاتحان قدر قدرت کی تو با ملچ و مولوچی وسوسه کننده تا آخر خورده شده بود بر روی نیمکت پناهگاه بر جای مانده بود و این مانند کلنگی که بر فراز چوایو بر جای ماند تنها نشانه صعود به قله بود که من درون کوله پشتی نو ی نو ی نو ی خودم که مارک شم نورث فیس است و در همین مسافرت آخر خریده ام قرار دادم و تا منزل به دوش کشیدم
و این پوست و تخمه طالبی اصلا ارتباطی به مسایل محیط زیستی و اخلاق کوهنوردی و این چیزا نداشت و همان نشان صعود به قله بود که حاضرم هر جا لازم باشد شهادت بدهم
پرانتز بسته
شایدم توچال روزه گرفته بود و خوابیده بود تا زیاد گشنه نشه و صواب هم چون داره و دم افطار بیدار شه
ما چای گل گاو زبان خوردیم البته نوشیدیم و ما روزه نبودیم
چون اگر روزه بودیم که پس چگونه به توچال میرفتیم
چون آنگاه ادرار ما نخست زرد میشد و سپس قرمز میشد و ما دچار کم آبی میشدیم
و این ادرار شیطان است
اینو یکی سر کوچه داد میزد
در پایین ترها گویی کسانی بودند که روزه میگرفتند و روضه میخواندند و آنها از ما نبودند
اینم یکی دیگه سر 4 راه میگفت
11:45 قله و 12:30 بازگشت از مسیر رفته تا گردنه اوسون و از اوسون تا دربند و تهران
5 هم زیر دوش
نا گفته نماند در هنگام فرود به دره اوسون با کسانی که کیسه زباله در کوه بر شاخه ای آویخته بودند به گپ زنی پرداخته و این اقدام آنان را کاری بس وقیحانه و خجالت آور خواندم که چون آنها چیز کردند ماجرا با وساطت مهدی پایان یافت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر