چهارشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۶

توچال


جمعه 27 مهر 86 صعود به توچال
راستش قرار بود به کلون بستک بریم و بعد این نظر عوض شد


قرار ساعت 5 صبح پای مجسمه
خوب از توچال چه میتوان گفت؟
از صعود بگم که تا شیرپلا چقدر کشید، صبحونه چی خوردیم، فریدون قر زد باز دوباره که زود باشین ، سنگ سیاه کی رسیدیم و رو قله چیکارا کردیم؟
یا اینکه توچال رو دعا کنم و بگم که خدا نیگرت داره ایشالا که امید اول و آخرکوهنوردای تهرونی هستی؟
یا اینکه تو هر قدم که به سمتش برمیدارم هزار اتفاق و رویداد رو دوره کنم؟

توچال برای من و شاید خیلی های دیگه یه دنیا خاطره از روزهای دور و نزدیک داره

برای همین هم هر وقت که به نزدیکی اون میرسم با طدای بلند اسمشو فریاد میزنم، نعره میکشم که سلام توچال
چون

توچال تو خوب میدونی چه گوهر های نایابی گام بر پیشانی تو گذاشته اند
توچال تو میدونی چه گام های استوار و چه اراده پولادینی داشتند آنها که روزی بر سر این قله هیاهوی امید و زندگی سر میدادند
توچال تو، بله تو دوستان مرا از نزدیک دیده ای ، بارها و بارها و ما بر فرق سر تو سرودها خوانده ایم و خود را و دیگران را دلگرم ساخته ایم از برای آن آینده ی شیرینی که در انتظار انسان هاست
چون
توچال تو خوب میدونی که چرا دلم پیش تو میگیرد
توچال تو این همه غم و اندوه و هم شادی و سرور من و او و ما را چگونه در خود جای داده ای
خسته نشدی؟
باز هم به دیدار تو خواهم آمد
در هوای گرم و آفتابی و یا سرد و یخ زده باز هم به سراغ تو خواهم آمد
تا با هم باز سرود بخوانیم، دست در دست هم بچرخیم و برقصیم و کوهستان و آسمان و ابر و زمین را از صدای خود سرشار سازیم

سلام توچال
سلام



رفقای این برنامه
عباس ثابتیان، مهدی کاسبیان، احسان گروس پور، فریدون عشقی، بهمن عشقی، مهدی غوغایی، مسلم زمانی نژاد، محمد

هیچ نظری موجود نیست: