شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵

آبشار سنگان




جمعه 15 دی 85
آبشار سنگان
قرار ما میدان دوم شهران ساعت 6 صبح
از ابتداي ميدان شهرزيبا تا دو راهي سنگان بايد 14 كيلومتر جاده كوهستاني آسفالته را برويد تا به دو راهي سنگان كه در سمت چپ جاده واقع شده است برسيد . 14 كيلومتري كه رودخانه كن در بيشتر جاهاي آن در سمت راست شما با صدايي گوش نواز در حركت است .
جاده اي كه هم اكنون توسط گردشگان خوش ذوق رو به نابودي است و مطمئنا تا چندي ديگر بطور كامل محو خواهد شد
از ابتداي دو راهي سنگان سه كيلومتر جاده آسفالته ديگر به سمت غرب كشيده شده است و پس از آن براي دست يابي به خود ده باید حدود سه كيلومتر ديگر جاده خاكي را رانندگی کنید و یا البته پیاده بروید . در طول راه بر اثر شدت سرما ، بعضي نقاط جاده به شدت يخ زده است كه بايد با احتياط عبور نمود
ساعت 7 به روستا رسيده و آماده حركت ميشويم . ارتفاع سنج ، ارتفاع روستا را 1800 مترنشان ميدهد, البته رتفاع سنج یک کوهنورد دیگر و در یک روز زمستانی دیگر
در هوايي ابری و در حالی که به تدريج و آهسته آهسته بر مقدار ابرها افزوده ميشود. پيچ و تاب پاكوب مسير دهكده را كه از ميان باغهاي ميوه روستائيان ميگذرد طي ميكنيم . در خود روستا برف كمي نشسته است اما از كنار امامزاده بر مقدار برف افزوده ميشود و در ادامه مسیر هوا آرام آرام آفتابی میشود, آفتابی که زیبایی مسیر را دو چندان میکند , درحقیقت ما آبشار را از ساعتی پیش روبروی خود میدیدیم ولی این منظره برای ما که همیشه آبشار را در بهار و تابستان دیده بودیم آشنا نبود

حدود ساعت 9 به كنار آبشار ميرسيم ، ابشاري كه در ارتفاع 2400 متري واقع شده است . براي افرادي كه آبشار را فقط در فصل تابستان ديده اند مطمئنا ديدن آبشار در فصل زمستان لذتي دو چندان دارد . كله قند يخي حدودا 15 متري در پاي آبشار تشكيل شده است و آب از بلنداي صخره سنگي بر روي اين كله قند يخي ميريزد که هر روز بر ابعاد آن اضافه میشود. جرات نزديك شدن زیاد به كله قند يخي را نداريم و فقط دورادور چند دقيقه به تماشاي آن مي ايستيم و از او و با او عکس میگیریم , زیبایی خیره کننده آبشار منجمد ما را به شدت به وجد آورده بود که از تماشای آن سیر نمی شدیم

در پناه صخره هاي كنار آبشار براي استراحت و صرف صبحانه توقف مي كنيم و ساعت 10 به سمت ده برمیگردیم .
هوا دوباره ابری است و ما حالا باید بریم ماشین مهدی رو هول بدیم.
یک چرخ ماشین مهدی صبح کنده شد و ما همینجوری کشکی توی دره نیفتادیم
چون که
مهدی ماشینشو برده بود تعمیرگاه جلوبندی
اونوقتش مکانیکه یادش رفته بود یه پیچو سفت کنه

خوب شانس شیری آوردیم
اولش ایتو نگفتم که حالتون گرفته نشه

هیچ نظری موجود نیست: